از همون روزی که اومدم این خونه فقط تحقیر شدم مادر شوهرم میگه چرا اینقدر آرایش میکنی زن باید ساده باش جلف نباشه میگه واسه کی خودتو درست میکنی؟ تو خونه شوهرتم نه روی فرش قرمز هر چی میپوشم میگه ناجوره میگه به ما نمیخوری حتی یه بار گفت تو رو که میبینم یاد دلقک میافتم من فقط نگاش کردم ولی دلم شکست شوهرمم فقط ساکته انگار این درد من به اون ربطی نداره مادرشوهرم جلوی همه منو خورد میکنه با جملههای آروم ولی کشنده میگه خوشگلی ولی زن زندگی نیست میگه با این تیپ و قیافه فقط دنبال جلب توجهی نه زندگی من دیگه خستهم از توضیح دادن از قضاوت شدن از اینکه باید تو خونه خودم همش خودمو قایم کنم میخوام بدونم کسی مثل من بوده کسی تونسته از این فشار نجات پیدا کنه کمکم کنین چون دارم کم میارم واقعاً کم
حرف مردم همیشه هست. اگه بخوای اینجوری بمونی زندگیت واقعا خراب میشه عزیزم. نه خودت میتونی خوشی کنی نه ...
وقتایی که مادر شوهرم نیست واقعا خوبه ولی این متسفانه مشکل اینه که همش خونه ما پلاسه بیستوچهارساعته اینجاست از اون مبلی که خودش دوست داره تکونم نمیخوره واقعا نمیدونم چیکار کنم الانم هم مادرشوهرم شوهرمو برداشته رفته تو خونه تنها موندم دارم اشک میریزم
شوهرم بخدا ادم بدی نیست هرچی هست زیر سر مادرشه اوایل اینطوری نبود که انگار برامون دعا جادو جنبل خوند ...
ای وای من ...درک میکنم واقعا هستن کسایی که حادو و جمبل میکنن. من خودمم شوهر قبلیم مودی بود. یه روز خوب یه روز بد. شک کرده بودم که شاید شوهرم رو جادو کرده باشن.