خونه خریدیم ما ... دو بار دعوتش کردیم تا اومد و وقتی اومدن تا اومد تو گفت ایشا... یه خونه بزرگ بخرین و نشست رو مبل و تا اخر مهمونی فقط اومد سر سفره و اصلا نیومد خونه رو ببینه
همیشه من میرم خونش ظرف میشورم سفره میندازم اون اصلا کمک نکرد اصلا کمک نکردا یه لیوان هم نیورد
به شوهرم که میگم میگه نه تو اشتباه فک میکنی
جاریه آشغال منم پشت سر مادرشوهرم میاد به بدگویی بعد تو رو فقط خودشیرینی میکنه باهاش و بعضی وقتام باش دست به یکی میکنه برای اذیت کردن من حالم از هردوشون به هم میخوره دو تا آشغال خدا برای هم ببخشتشون🤣
جالبه ما اینارو مسافرت چقدر بردیمشون با خرج خودمون چون دست و بالشون یکمی بسته است همیشه شوهرم بهشون از نطر مالی کمک میکنه.میومدن تو ماشین ما جای من تنگ میشد بچم راحت نبود و ...
اما در طول سفر حتی به من کم محلای میکرد
جاری من مثلامیریم مهمونی بهم میگه من خیلی ساده می خوام برم مهمونی خودمون نیست که زیاد شلوغش کنم اینبارباکوچیکه دست به یکی کرده بودن که مثلا من ساده برم وهمه بگن ایناچقدرخوش تیپ وباکلاسن بعدکه رفتم مهمونی دیدم هردوتاشون چه تیپی زدن خیلی احمقن منم باورکردم وخیلی ساده رفتم نمی دونم چرااینکارارومیکنن هردوشون هم باهم نشسته بودن میگفتن میخندیدن عقده ای ها اینم یه نمونه ازدورویی جاریام البته خیلی زیاده بگم کاراشونو یه عمرطول میکشه
حالا اصل قصیه رو بگم
ما هر وقت اینارو بخوایم ببینیم شوهرم میگه که لباس نو تن مهرسا (دخترم) نکن که یوقت اون ببینه دلش بخواد
این کار درسته هست به نظرتون ؟
و اینکه ما سراتو خریدیم چند ماه طول کشید تا خریدیم تا اینکه دیشب شوهرم گفت میدونی چرا انقد معطل کردم تا ماشین بخرم گفتم چرا گفت دلم نمیومد ببینم داداشم پراید داره اونوقت من سراتو سوار بشم تا داداشش 206 خرید البته با پول قرضی که شوهرم داد بهش و البته مدل پایین خرید برادرشوهرم ...شوهرم رفت ماشین خرید
ماهم آپارتمان گرفته بودیم اون روزی که اسباب کشی میگردیم مامانم ناهاردرست کرده بود مارفتیم ناهارمادرشوهرم اینا وجاریم اینارو هم که همونجابودن گفتن بیان ناهارخونه مامانم اینا ویلایی وبزرگه برادرشوهرم رفته خونه مامانم اینا میگه عه مبارکه فک کردم اینجارو خریدین بعدجاریمم زیر زیرکی میخندید کثافت حسود
دیشب شوهرم میگه خیلی دوست دارم دست علی رو همیشه بگیرم من هول برم داشت واقعا ناراحت شدم اما بروز ندادم و استقبال کردم الکی از حرفش اما اخه وقتی انقد زنش بیشعوره چرا باید همچین اری کنه ؟
ما رفته بودیم مسافرت ب همین برادرشوهرو جاری دختر من اونوقع دو سالش بود و بیسکوییت ترد دید دست جاری و گرفت خورد شوهرم رفته بود نونوایی تو ماشین نبود که برادزرشوهرم گفت مهرسا اینا برا دختر عموته ها الان گشنه اش میشه ... منم زودی بسکو.یی رو از دست دخترم گرفتم و دادو جاریم گفتم ممنون براش میخرم که جاریم گفت ناراحت نشو این اخلقشه
گلا رفتارای معقولی ندارن
بدم میاد ازشون
این کمکای شوهرم باعث میشه من با شوهرم دیگه روراست نباشم و برای خودم پول یواشکی جمع کنم چون کارمدن هستم و پول منم تو خونه زیاد میاد و من راضی به کمک به برادرش نیستم
و یا زیاد خرج کنم که به ضرر زندگیمون هست اما چون اگر خرج نکنم بر باد میره پول مجبور میشم
در هر صورت زندگی ما رو خیلی تحت تاثیر قرار داده
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
