شاید کمی تنبلی کنم اما مشکل اصلی اینه که بعضی وقتا واقعا نمیتونم صبحا بیدار بشم و اگه از اول وقت بود ...
چند تا کار به بنده کمک کرد. بهتر این هست که بدن ما برای نماز اول وقت آماده باشه. یعنی حس خوبی داشته باشیم، نه این که به زور و با اذیت شدن نماز اول وقت بخونیم. بایستی خواب و خستگی و سرحال بودن ما با اذان تنظیم بشه. برای نماز صبح، بهتر این هست که دقیقا خواب شب ما با اذان صبح تمام بشه. اینطور نباشه که نماز بخونیم و بعدش دوباره بخوابیم. برای این کار بایستی زمان خوابم ساعتی باشه که حدود 8 ساعت بعدش، اذان صبح باشه. (یا 6 ساعت بعد، توضیح در ادامه) مشکل اول اینه که، شب ها خوابمون نمی بره، برای همین هر شب بین نیم تا 2 ساعت خواب ما جا به جا میشه. یک سری عوامل هستند که نمی ذارند من راحت بخوابم. اولیش پر بودن شکم هست. وقتی شکم من پر باشه، خوابم نمی بره. جدا از اینکه از پرخوری بایستی اجتناب کنم، بایستی قبل از زمان خوابم غذا بخورم. بنده زمان وعده های غذایی رو با اذان تنظیم کردم. صبحانه با اذان صبح، ناهار با اذان ظهر و شام با اذان مغرب. اینطوری ساعت 9 شب دیگه شکمم خالی شده و راحت می خوابم. نور زیاد نمی ذاره بخوابم. سعی کردم تمام منبع های نوری رو بپوشونم. افکار بی خود نمی ذاره بخوابم. تمام کار های مهم و غیر مهم رو همیشه توی یادداشت های گوشی یادداشت می کنم و شب خیالم راحت هست که اینا یادم نمیره و راحت می خوابم. بالشت بد من رو اذیت می کرد، بالشت طبی از مارک هوشمند ایرانی خریدم، خیلی کمک کرد. میزان سرما و گرمای اتاق نقش مهمی داره. سرمای ورودی اتاق رو با میزان باز و بسته کردن درب اتاق (کولر توی هال هست) تنظیم می کنم و همیشه پنکه با سرعت کم روشن هست که هوا در گردش باشه. 2 نمونه پتو دارم، پتو معمولی و نازک. بعضی وقت ها نیاز هست پتو نازک استفاده کنیم، مگر نه عرق می کنیم. و ...
خواب قیلوله شمیر دو لبه ای است که همه ی ما رو زخمی می کنه. احادیث گفته اند که خوابی هست که کمی قبل اذان ظهر یا کمی بعد از اذان ظهر هست و کوتاه مدت هست. کلی هم فایده مغزی داره. اما خواب و برنامه روزانه ی ما رو بهم می ریزه. پیشنهاد می کنم اگر از ساعت4 ظهر گذشت، دیگه خواب ظهر رو نخوابید. چون ساعت مثلا 6 یا 7 بیدار میشید و از7 تا 9 امکان نداره خسته بشید پس خواب شب ما دیرتر میشه و همه چیز به هم میریزه. اگر چند روز پشت سرهم ظهر بخوابم، مثلا1.5 یا 2 ساعت. اوون موقع خواب شب من از8ساعت میشه 6 ساعت. خیلی حس خوبی میده، صبح که بیدارمیشم، سبک و سرحال تر هستم. یعنی 8 ساعت خواب رو 2 قسمت کردم، 2 ساعت ظهر، 6 ساعت شب. اگر کلا خواب ظهر رااستفاده نکنیم.عصر به بعد واقعا خسته میشیم و ممکنه شب زودتر بخوابیم و مهمتر اینکه انرژی و رغبت برای نماز مغرب وعشا رو نداریم. اگر هم دیر ظهر بخوابیم، مشکلات بالا رخ میده.
مورد بعدی توفیق هست. آدم بایستی دوست داشته باشه نماز اول وقت بخونه. این که من نماز اول وقت بخونم برای ثوابش، زیاد محرک من نیست. امام علی می گه من خدایی را که نمی بینم، نمی پرستم. توی تک تک لحظات زندگی، تاثیر خدا رو نگاه می کنم. حتی الان می بینم که توی دوران کودکی این همه دوستام بهم ظلم کردند، الان به دردم می خوره. خدا ما رو خیلی دوست داره، خوب و بدی که به ما میده همه اش برای خوبی ماست. به این ها دقت که می کنم. خدا رو واقعا حس می کنم. بعد از این حس، دوست دارم نمازم سر وقت باشه، وقتی قضا میشه واقعا اذیت میشم. حس می کنم فرصتی بوده که از دستم رفته. فکر می کنم چکار بدی انجام دادم که اینطور شد. اگر از خدا بخواهیم، یواش یواش طوری میشه که میبینی، عه بدون برنامه، دقیقا سر اذان بیدار شدم.
فقط کافیه تا صدای اذان و بنشوی هر کاری داری کنار بزاری و اولویت نماز اول وقت باشه کم کم عادت میکنی
چیزی نمیگم چون دلم خیلی از این دنیا پره...میخوام ازت هر چی بگم بغضم گلومو میبره...آدم یوقتا از خودش بی حرف باید بگذره...این روزهای آخرو ساکت بمونم بهتره...
چه دیدگاه جالبی خب چیکار کنم همینجوری باشه اصلا سمت نماز نمیرم متاسفانه همش به تعویق میندازم
آقای رائفی پور یک پیشنهاد جالب داده. گفته اول سعی کنیم حواسمون به این باشه که نمازمون قضا نشه. بعد از چند هفته، انتظارات رو بالا تر ببریم، سعی کنیم وقتی که امکانش هست زود تر بخونیم. باز هم چندین هفته این رو پیدا سازی کنیم. کم کم سعی کنیم برسیم به نماز اول وقت. میگه که امکان نداره از امروز یهو تغییر کنیم. بدن نسبت به تغییرات ناگهانی واکنش منفی نشون میده. کاری به بنده جواب داد این بود که، روز هایی که نماز اول وقت می خوندم رو بررسی می کردم. چطوری گذشت، چه اتفاقات خوب یا بدی رخ داد. حالا یک روزی که نمازم قضا شده رو بررسی می کنم. می بینم انگار کمک خدا رو توی اوون روز در کنارم نمی بینم. قشنگ قابل حس شده بود. زمانی که نمازم قضا نمی شد، انگاری خود به خود کلی از مشکلات سر کار حل می شد. طوری که مثلا اگر قرار باشه بریم مهمونی و کمی تا اذان مونده، اصلا نمی تونم قبول کنم که نماز نخونده برم اوونجا. چون می دونم اوون چتر حمایتی خدا رو از دست میدم. بنده صبح که بیدار میشم، نماز صبح قضا شده. صبحونه می خورم و میرم سر کار. یک بار گفتم بذار امتحان کنم، همون نماز قضا شده رو می خونم بعدش میرم سر کار، ببنیم چه تغییری ایجاد میشه. اوون روز زمین تا آسمون فرق داشت! وقتی فرق بین نماز سر وقت و قضا رو حس کردم. مغز می بینه که با رعایت این موضوع چه قدر زندگی خودش راحت تر میشه. مغزم دستور می ده که پاشو هرچی زودتر نمازت رو بخون و برای این کار به ما پاداش می ده.