بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
دقیقا منم همین رو میگم نمی تونم بگم که نیا باهامون با این وجود چندین بار بهانه آوردم که می خوایم بری ...
خب دیگه نگاه کن چطور بهضی وقتا ما با جاری مشکل داریم حتی نگاه جاری رو منظوردار تصور میکنیم الان شوهر شما هم نسبت به باجناقش همین حسو داره فکر میکنه الان باجناق بهش میخنده که یه نوکر پیدا کرده زنشو برسونه نمیشه به رفتار شوهرتون خرده گرفت چون ما هم نسبت به خونواده ی شوهر اینجوری هستیم
خب دیگه نگاه کن چطور بهضی وقتا ما با جاری مشکل داریم حتی نگاه جاری رو منظوردار تصور میکنیم الان شوهر ...
دقیقا اونم همین رو میگه ولی ما چون خانوادگی از این اخلاقها نداریم برام سخته خدا شاهده مادرشوهرم سرطان داره من از سر کار خسته میرم پیشش آشپزخونه اش رو تمیز می کنم غذا هم براش درست می کنم تازه یه بارم حموم بردمش خودش میدونه من چه کارهای برای خانوادش کردم بعد به من مکی گه تو به خودت خوبی کردی
آخه فاصله کرج تا تهران شب آدم اطمینان نمی کنه بعد یه چیز جالبتر اینکه مسیرهای خونه ما و خواهرم تقریب ...
ای بابا خوب با زبون خوش با شوهرت حرف بزن بگو در مورد این قضیه کوتاه بیا یکمم شاخ تو جیبش بذار که تو خیلی خوبی همه از مهربونی و گذشتت حرف میزنن میگن با اون باجناقش فرق میکنه خیلی مرده ازش خواهش کن بگو بخاطر من خودتو لوس کن براش از این کارا
تازه فقط این نیست من می خوام خانوادم رو دعوت کنم میگه خواهر تو شوهرش رو نبیاید بگی اونا یکساله ما رو دعوت نکردن منم نمی تونم همه رو بگم اینا رو نگم آخه من چیکار کنم با این اخلاقاش؟
ولی بنظرم خواهرتم براشوهرش خیلیی اسون گرفته.خودش روش میشه همیشه کسی برسونتش.یبار دوبار.یا وقتی برگرد ...
چرا خودش هم خجالت میکشه ولی بین ما این تعارفها زیاد نیست هر کس هر کاری دستش بیاد انجام میده اونم که شوهرش اینجوری هست بیچاره خیلی غصه می خوره دلم براش میسوزه