2777
2789

فقط میخوام بدونم اون منو فراموش میکنه؟ خیلی برام سنگینه چون من فراموشش نکردم و به یادش تا ابد میمونم همیشه ی غمی رو دلمه خواهشا نگید فراموش کن خب چجوری اخههه😭💔😭 مگه میشه😭😭 تند تند براتون میزارم 

من ی دختر خشگل متوسط بودم ینی همیییشه همه بهم میگفتن خشگلی با موهای زیبا دانشجو مهندسی  بودم ،، تک دختر بابام و عزیزش بودم برام همه چی فراهم بود از پول ماشین موبایل وضع مالی پدرم متوسطه درامد خوبی داشت همیشه خیلی برای خودم غرور داشتم و کسی بودم همیشه بهترین پسرا بهم گیر میدادن تو همین اوضاع با ی پسری آشنا شدم که همسایمون بود و ی نسبت دور  سه سال و نیم باهاش در ارتباط بودم خیلیییی عاشقششش شدم  ینی میپرستیدمش اما همیییشه آزارم میداد بهم توجهی نداشت اصلا شاید دو روز سه روز نه پیام میداد نه زنگ بعد من میدیدم ک زنگ نزده زنگش میزدم چون تمام وجودم میسوخت از دوریش بخدا اینکه میگم میسوخت واقعا قلبم بدنم آتیش میشد شب تا صبح نمیخوابیدم چون همسایه بودیم امار ماشینشو از پنجره ی اتاقم میگرفتم ببینم هست یا نه بعد که میدیدم ماشینش نیست زنگ میزدم میگفتم چرا بهم زنگ نمیزنی یجورایی اعتنایی نمیکردو میگفت کار داشتم 

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

چندوقتی همینجوری پیش رفت از من علاقه و از اون بی توجهی جوری ک زنگ میزدم بهش اشک میریختم تا دلش رحم میومد و گذشت گذشت یکم بهتر شدیم بهش گفتم اگر قصدت جدی نیست برو بیرون از زندگیم که اونم گفت باشه و رفت اما فرداش پیداش شد که نمیخوام ازم دلخور بشی و یسری بهانه منم که عاشقش بودم قبولش میکردم اما هیییچییی از این پسر نمیدونستم فقط ی چهره ی خیییییلیییی خشگل دیده بودم و ی ماشین پراید و نمیدونستم اوضاعشون چجوریه همسایه بودیم اما ما تازه رفته بودیم تو اون محل و شناختی نبود اون نسبت دورم ک با عموش داشتم فقط میدونستم عموش خیلی آدم حسابیه ولی از خودش هیچی

خلاصه این رابطه سه سال و نیم طول کشید  و کلا من زجر میکشدم اون ی روز عاشقم بود فرداش فارغ بود و اصلا محلم نمیداد تا اینکه ی روز به من گفت یا رابطه یا بلاک که منم قبول نکردم و اونم از همه جااا بلاکم کرد با هرخطی زنگ زدم هرکاری کردم بلاکم کردو من موندم یه عالمه غم داشتم نابود میشدم گریه و زاری من شروع شد تا ی هفته ک داشتم بهتر میشدم دیدم تماس گرفت و گفت تولدتو خاستم تبریک بگم و خلاصه من همچنان تو بلاک بودم اونم داشت میرفت سفر و رفت و تو سفر بهم زنگ زد دوستش بهم تیکه ی بدی انداخت و اونم اصلا براش اهمیتی نداشت و من سوختم و باز دوباره باهاش کات کردم ینی دقیقا تو رابطه ای بودم ک نمیدونستم چیه آخرش 

و دوباره این آقا برگشت و من بهش گفتم یا بعد این همه وقت بیا جلو خاستگاری یا از زندگیم برو بیرون خواهشا عذابم نده که گفت میرم و فعلا قصد ازدواج ندارم باز رفت و من موندم ی دنیا ناراحتی حدود یکی دو هفته ای رفت و من گوشیم و خاموش کردم اما ی روز دیدم اومد از جلو خونمون رد شد ما دیگه از کوچه ی اونا رفته بودیم دوتا کوچه اونورتر و منم ک عاشق و باز گوشیم و روشن کردم دیدم بعله ۹ بار تماس گرفته و دوباره همون لحظه زنگ زدو منم ج دادم و باز چندروزی حرف زدیم و به توافق ازدواج نرسیدیم و به من گفت تف به روم اگر دیگه باهات تماس بگیرم و منم باز مریض و غمگین شدم و داروهای اعصاب اما باااااز این آقا بعد یک ماه زنگ زدو گفت در مورد تو یکی تف ب کل زندگیم و من دوست دارم 

دیگه خسته شده بودم عاشقش بودم اما نمیدونستم دارمش یا ندارمش یا آخرش چی میشه😭

بهش گفتم من خاستگار دارم و تایمی بود ک کلی خاستگار اومد برام گفتم اگر میخوای بیا جلو وگرنه من ازدواج میکنم اما گفت برو ازدواج کن خوشبخت بشی،، منم لج کردم و رفتم و بد لج کردم اینسری دیگه گفتم میرم که میرم و اشتباه بزرگی کردم و به خاستگارم اوکی دادم و خلاصه عقدو تمام همش ی شبه اتفاق افتاد و نفهمیدم چی شد 😭😭😭😭😭 ولی یهو به خودم اومدم ک دیر شده بود هرچی گفتم نمیخوامش قبول نکردن خانواده و گفتن زشته پسر مردم گناه داره و من موندم و ی عمر زندگی بی عشقی که باعثش اون پسر شد😭😭😭 

دو ماه بعد ازدواج سروکله ی اون پسر پیدا شد و به داداشم پیام داد و فهمیدم اونه چون خطمو عوض کرده بودم نداشت و خلاصه کم کم اینستا و لاین اینا بود و این پسر منو پیدا کردو شروع کرد به پیام دادن و نفرین و ناله ک من میخواستمت خیلی نامردی و ال و بل اخه مگه میشه من دقیقا روز آخر باهاش بیرون بودم گفتم دارم میرم ازدواج کنم گفت برو خیلی سیگار کشید اونروز خیلی ناراحت بود اما گفت برو اما قبول نمیکرد ک نمیکردو ناله و آه و نفرین تااا سالها ادامه داشت

تا اینکه از ی نفر ک نزدیکانش بود بهم پیام داد و به من گفت این معتاد که بوده و از وقتی تو رفتی معتاد خراب شده ینی همه موادی بیشترشم هرویین مصرف میکنه و سابقه ی خوبی اصلا نداره و اینسری چندجا دزدی کرده حتی از خونه داداشش طلا دزدیده و مواد خریده میگفت از با توام بوده درگیرش بوده اما بعدش بدتر کرده و من اصلا هاج و واج که چندین سال خودمو بخاطر کی سوزوندم اما خب بگم که فایده ای نداشت عشق من به حدی بود که کورم کرده بود و گفتم برام مهم نیست و کاش بود ،، ینی عاشق پسری بودم ک سربازی ک نرفت معتاد خراب و بیکارو علاف تااا الان ک سی و ۴سالشه کار نداره فقط خبر دارم که دوساله پاکه و این داستان ادامه داره...

اون آقا پسر دوهفته پیش با هزار حال خراب به من گفت برگرد من با تمام وجودم میخوامت و هیچوقت عشقت و فراموش نمیکنم بیا و برگرد درستش کن وگرنه میرم داماد میشم و منی ک عاشقااانه میپرستیدمش و کور رو همه چی زد به سرم که برم و با عشق ۱۵ سالم زندگیمو شروع کنم قرار شد بچه هامم بزارم پیش پدرش ببینید این پسر چند روز ناله میزد التماس میکرد برگرد و منم کوور شده بودم حتی خواهرشو فرستاد ک خواهرش بهم زنگ زد داره دق میکنه برگرد خلاصه چندروزی درگیرش بودم تا اینکه یهو بین حرفاش گفت فقط من یکم مشکل مالی دارم تو چقدر میتونی بیاری  که زندگیو شروع کنیم اینو گفت انگار ی تلنگری خورد بهم و کم کم از بین حرفاش حس کردم بخاطر مال و موقعیتم میخواد منو 

دو ماه بعد ازدواج سروکله ی اون پسر پیدا شد و به داداشم پیام داد و فهمیدم اونه چون خطمو عوض کرده بودم ...

غلط  کرد

جز اسی کسی پست منو ریپ نزنه .نظر شخصیمه.چرا باید درمورد نظر شخصیم به شما جواب بدم

حتی گفت جایی رفتیم خاستگاری خیلی وضع مالی ضعیف بوده،، کم کم به خودم اومدم و گفتم بزو دنبال زندگیت و این کار نشدنیه و من عاشق بچه هامم اما اون همچنان تا لحظه ی اخر ادعای عاشقی داشت و به سختی خداحافظی کرد و رفت ،، با اینکه خیلی سابقه ی خرابی داشت با اینکه صفر بود از لحاظ مالی با اینکه بهش گفتم برو نمیشه اما من به شدت حال روحی خرابی دارم و زندگیم رفته رو هوا و طلاق میخوام اصلا حالم خوب نیست به خودکشی فکر میکنم باورم نمیشه برای همیشه رفت که رفت قلبم هزار تیکس و نمیدونم میتونم دووم بیارم یا نه ،، حس میکنم عشقش برام حسرت شد،، بنظرم رفت که زن بگیره و برای همیشه بره ،، بهم گفت اگر برم واقعا میرم اینسری ،، از ته قلبم سوختم 😭😭😭😭 همسرمم مرد خوبیه اما دلم تو زندگی نیست دیگه 

این بود داستان من و منی ک به شدت دارم عذااااب میکشم ینی دارم از دوریش میمیرم اما کاری ازم برنمیاد بچه ها این که منو میخواست مطمعنه مطمعنم این که عاشقم بود چون از چندجا شنیدم که حالش خرابه و مادرش و داغون کرده بخاطر من اما موندم عاشق چی چرا تو این ۱۵سال اصرار ب برگشت نکرد مگه من بازیچه ام ک حالا ک وقت ازدواج اونه برگردم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
توسط   zariqwp  |  10 ساعت پیش
توسط   bff_  |  1 روز پیش