2777
2789

دلم میخواد بدونم روز آدمای مختلف چجوری میگذره و زندگیامون چقدر باهم غرق داره


امروز خود من خواب بودم پاشدم ناهار خوردم نمازخوندم بازم گرفتم خوابیدم یه امتحان سخت و پاس کردم حالم خوبه دلم میخواد بخوابم فقط خستگیم در بره

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

بچه فرستادم مدرسه

با تلفن حرف زدم

اهنگ گذاشتم نهارو تمیز کاری.

بچه اومده

نهار و خوابیدم

آهنگو تمیز کاری

برا خودم از خانومی چیزی سفارش دادم

شام

ناگفته نماند کل روز و سردرد بودم شدید

و ده روزه باهمسرمم قهرم یک کلمم حرف نزدم


بهم بگید براتون حمد بخونم

صبح بيدار شدم دخترمو بردم دادم خونه مامانم

همونجا صبحونه خوردم رفتم سر كار تا ساعت ٢/٥ برگشتم دخترمو گرفتم اومديم خونه ناهار خوردم دراز كشيدم ساعت ٤ باز رفتم سركار تا ٩ كه اومدم خونه و شام خوردم باز رفتم سركار و الان تازه برگشتم😬

شب قبل قورمه  گذاشتم برا ناهار قورمه داشتیم

مشتری داشتم امروز 5تا

پسرم از ساعت ۵تا۱۰ یه ریز گریه کرد  دیوونه شدم 

الانم که هیچی

فقط به امید این زنده ام که روزی درمان سی پی بیاد❤️ که منم نشستن و راه رفتنه پسره کوچولوم فرشته ی بی بالم و ببینم❤️ پسرم با تو، تو این جاده ها بدون امیدم میتونم زندگی کنم🫂

امروز صبح رفتم مدرسه چون مراقبم بعد مدرسه رفتم خونه ناهار درست کردم و همسرم اومد خوردیم یکم استراحت کردیم و بعدش هم رفتیم خونه مامان بزرگم 

تازه برگشتیم خونه 

متاسفانه روز واقعا بدی رو گذروندم چون پدربزرگم حالش خیلی بده 😥😥 دکترا گفتن امیدی نیست😭 

'فَلَا تَعلَمُ نَفس مَا اخفِیَ لَهُم مِن قُرَّةِ اَعیُن  جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعمَلُونَ'  هیچکس نمیداند که برایش چه قرة‌العین هایی  پنهان کرده‌ایم... [قرة‌العین، همان اشکی است که از شدتِ شادی در چشم حلقه میزند و می‌چکد.]  🌸

شب قبل قورمه گذاشتم برا ناهار قورمه داشتیممشتری داشتم امروز 5تاپسرم از ساعت ۵تا۱۰ یه ریز گریه کرد ...

منم بچه خواهرم یه بند گریه میکنه طفلی مریضه غر میزنه 

خوبه امروز روزت بازم خوب بوده خداروشکر ❤️

رفتم سر کار

امروز یه چالش پر استرس رو باید حل میکردم

سه شب استرس و تپش قلب داشتم 

اول با همکارم به اون رسیدگی کردیم

بعد یه کار دیگه با یه همکارم داشتم نیاز به فکر و تمرکز داشت اونم تیکه تیکه وقت گذاشتیم چون وسطش مریض میومد

کلاس زبانمو عصر کنسل کردم چون باید دخترمو که میگف دندون درد داره میبردم دکتر 

حسابی استرس داشتم

بعد رفتم طلا فروشی از کسی طلا قرض کرده بودم معادلش گرفتم

امروز پرخوری کردم رژیممو رعایت نکردم

دخترم خیلی کم غذا میخوره گف rainbow pancake میخوام یه مدل خاصی براش درست میکنم اونجوری میخواست اما لب نزد فک کنم دندونش درد میکنه 😓

عمیقا دوست دارم برم اونجا که فصلاش برعکس کل دنیاست! کریسمسش تو تابستونه و بجای آدم برفی، آدم شنی تو ساحل درست میکنن. کی به کیه؟! شاید منم یه روز یه اوزی لیدی شدم 🌠

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز