قربونت برم عزیزم ،
مراقب امتحان شدم ، برا شیفت مخالفمون که دخترا هستن ، بعد باورت نمیشه هر روز که میرم ، بدون اینکه منو بشناسن ، بلند میگن ،خانم ، خیییییبلی چشمات خوشگله ....
منم میگم با چشای قشنگت میبینی ، همکارامم با وجودی ک من 35 سالمه و از بعضیاش بزرگترم صدام میزنن قشنگم.
تو دانشگاه فرهنگیان ، تا وارد میشم میگن .... وااای رنگ چشاشو ... اصلا کسی باورشم نمیشه چشای من 3 ساله مثه بارون باریده ......
باورت میشه همهههه، موقعیت های زندگیم چه خوب چه بد ، تو ذهنم برا اون تعریف میکردم ، ولی خبر معلم شدنم ، (گرچه همیشه تشویقم میکردو موقع خوندنم صداش تو گوشم بود که بهم میگفت تو معلم میشی ، بهترین هم میشی ،)
دلم نخواست بفهمه معلم شدم ، دلم نمیخواد مطلع بشه ...
معلم شدنم رو فقط از خدا گرفتم ،
انشاله دلت بخنده دوست من .