من معلم کلاس اول هستم. معلم روستا هستم. تعریف از خودم نباشه اولیا ازم راضی هستند و روش تدریس من رو دوست دارند و حتی یکی از مردم روستا نوه اش سال دیگه کلاس اوله رفته بود اداره درخواست کرده بود من سال دیگه هم اونجا بمونم. البته من بخاطر جو بد همکاران و مدیر نمی خوام اونجا باشم. امروز تو راه برگشت اون‌یکی همکارم می گفت که یکی از همکارها تو ابدارخونه می گفت من پسرم معلم کلاس اولش خانم فلانی بود خیلی عالی بود و من رو گفته بود که کارش خوب نیست و مثل معلم پسرم نیست. می خوام فردا حال این زن احمق رو بگیرم. به نظرتون چی بگم؟
البته بگم کلا زنه کمبود داره و روانیه. به حدی که شنیدم شوهرش گفته بود من خانمم از خودش حرف در میاره و من حرفاش رو قبول ندارم. من که اصلا به این کار ندارم در حد سلام و خداحافظی. نمی دونم چی من سوزوندتش داره پشت سر من حرف میزنه.
عزیزم شما معلم واقعا ازت بعیده
هیچی نگو ب حرف کس دیگه
انسان فرهنگی و متشخص جواب این ادمارو نمیده بده ب یه ورت
ولش کن
من حتی زنگ تفریح ها نمیرم با همکارها صحبت کنم. یا تکلیف می بینم یا پوشه کار بچه ها رو درست می کنم و یا با دانش آموزی که مشکل داره کار می کنم. اگر هیچ کاری نداشته باشم میرم دفتر. اونا هم زیاد دفتر نمیان چون با مدیر مشکل دارند ولی من با وجود اینکه از مدیرم متنفرم بودن با مدیر رو به جو خاله زنکی همکارها ترجیح می دهم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
