بابام عصبی شد ک میرم فلان کنم منو مامانمم باهاش رفتیم ک ای کاش نمیرفتیم
گفتم پیاده نشو خودم میرم میگیرمش رفت زنگو زد تا درو وا کردن چسبید یقه داییشو ک چرا نمیدی بچه رو با چوب و چاقو تخدیدشون کرد اونام کم نیاوردن یع دعوای بدی شد
منم این وسط چن بار هلم دادن خوردم زمین
همسایه ها جمع شدن یه ابرو ریزیه
مگه بابام ول میکرد مامانم گرفته بودتش ولی اروم نمی شد
ا