دلم گرفته بچهها میخوام با خدا حرف بزنم
کاشکی زبون داشت کاشکی میگفت باشه من برت میگردونم به چهارماه پیش اونوقت من درست تصمیم میگرفتم
بچهها من چهار ماه پیش با اینکه هدفای دیگه ای داشتم فقط به خاطر اینکه یه خواستگار خوب اومد قبولش کردم
تحقیقات زیاد نکردیم
راستش دوسش داشتم یکم عشق بچگیم بود قبول کردم
تو نامزدی یه چیزی دیدم به مامانم گفتم بگو نه گفت من آبرو خرج کردم و تو رو خدا اذیتم نکن
واقعاً پسر خوبیه خودم دارم با کارام خرابش میکنم با این فکرا که میخوام تنها باشم و اینا
بچهها احساس میکنم خیلی خرابکاری کردم حس میکنم درست نمیشه زندگی بهم فشار آورده
نمیدونم چیکار کنم نمیدونم نمیدونم