یه خانومه ست ۲ تا دختر داره از همسرش جدا شده بخاطر خیانت شوهرش
دختراش سر تا پاشونو تتو زدن
موهاشونو پسرونه میزنن رنگ صورتی و آبی
مامانشون ف ا ل گیره و در سال دو بار کربلا میره میگه خیلی ارادت دارم
بهش گفتم چرا اجازه میدی دخترات انقد بدنشونو تتو بزنن گفت چون دوست دارن مخالفت نمیکنم دیگه
دختر بزرگش ۱۹ سالشه با چند تا پسر دوست بوده که وارد رابطه هم شده
مامانش تعریف میکرد ...
یکی دیگه ام دوستمه
باباش فوت کرده با مامانش تنها زندگی میکنه
صبح تا شب
شب تا صبح خونه اینو اونه
مامانشو تنها میزاره
میره پارک تنیس کرج با پسرا میرقصه
هر وقت بهم زنگ میزنه جوابشو نمیدم چون اگه بدم دو روز خونم پلاس میشه
مثلا میره خونه دوستم چهار روز میمونه