2777
2789
من دوس دارم باحجاب بشم شدیدبه راهنمایی نیازدارم

عزیزم من نیستم کمکی از دستم بر نمیاد
چیشد که احساس کردی به حجاب نیاز داری الان تو چه سطحی هستی

وقتی به روی ما دریچه ای به نام اطمینان بسته شد تمام ازادی های زمین را قفس فرا گرفت

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

چجوری قبول کردین ک حجاب خوبه چی باعث شد دوسش داشتیدچطوربانفستون جنگیدند

برخلاف چیزی که اکثریت میگن ما چرا باید به خاطر مردا خودمونو محدود کنیم من اعتقادم اینه که این محدودیت ها فقط به خاطر خودمونه

که توی جامعه راحتتر فعالیت کنیم و ارامش روانی بیشتری داشته باشیم

یه جورایی حس باارزش بودن بهم دست میده

و اینکه خب دستور خداست دوست دارم خدا ازم راضی باشه

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا
یه آدمی بودم که نمازو حتی از قبل سن تکلیف شروع کردم. به قرآن و دین بشدت اعتقاد دارم. یجوری شد که مدت ...

من قبلانمازمیخوندم یازده سال توبدترین شرایط بودم زجرمیکشیدم باخداقهرکردم نمازمم ترک کردم الان زندگیم عالیه باخداهم خیلیییییی عاشقشم ولی متاسفانه حجاب ندارم دوس دارم اونم درست شده ازچی شروع کنم آدم هوایی میشه😔

من قبلانمازمیخوندم یازده سال توبدترین شرایط بودم زجرمیکشیدم باخداقهرکردم نمازمم ترک کردم الان زندگیم ...

خب از خودت بپرس چرا حجاب نداری؟

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا
متاسفانه بهش اعتقادندارم بعدجوگیرم میبینم خوشم میاد منم اینجوری بگردم😔

عزیزم قرار نیست علت همه چیزو بدونیم

گاهی دستورات خدا رو باید بی چون و چرا قبول کرد

ولو اصلا با عقلمونم جور در نیاد

برای اعتقاد داشتنت همین بس که خدا گفته

از خودش بخواه که توی مسیر درست قرارت بده

که به نظرم داره کمکت میکنه همین حسی که ته قلبت داری نشونشه

تازه میتونی باحجاب شیک پوش بشی اینجوری هم اعتماد بنفست میره بالا هم حجابتو رعایت کردی و حال درونیت خوبه

تازه ممکنه چند نفرم از ایت طریق به حجاب علاقمند بشن

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا
مرسی ازراهنماییت

امیدوارم بتونم کمکت کرده باشم

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا

راستی اسی

این شومیز و دامنا هستا

بنظرم با اونا شروع کن

هم الان مده هم قشنگه حجابشم حوبه

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا
راستی اسیاین شومیز و دامنا هستابنظرم با اونا شروع کنهم الان مده هم قشنگه حجابشم حوبه

ازهمونامیپوشم متاسفانه دامنش روی ساق داشت بدون شلوار وشالم همیشه گردنمه آستینهای شومیزمم کوتاس

قطعاتونستی دارم ب حرفات فک میکنم

از ته دلم برات دعا میکنم خدا توی بهترین مسیر قرارت بده

معلومه ذات پاک و درستی داری

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز