برادرم که مریض میشه کلیییی بهش میرسه منو میفرسته براش آب هویج بخرم
خواهرم که پریود میشه براش کاچی درست میکنه همش براشون خرید میکنه
به من که میرسه وا میده
ماه پیش سقط داشتم انقدر برا غریبه شده حتی نگفتم بهش تنها بودم
فقط خیلی دلم کاچی خواست وسایلشو نداشتم گفتم بهش برام یکم درست میکنی چند روز بعدش گفت باشه بیا اینجا درست کنم
رفتم اصلا انگار نه انگار با دهن خشک برگشتم
خیلی وقت بود نمیرفتم دوروز بدجور مریض شدم در حسرت یه ساعت خواب بودم اصلا بچه رو نمیخواست نگه داره هی میگفت وای اومدین کاش به داداشت مریضی ندین وای من استراحت ندارم که( قبلش زنگ میزدم همش خوابیده بود) یه چای هم حتی حاضر نکرد بخورم همش میخواست من برگردم خونه بره کلفتی مهمونی داداششو بکنه این بپزه بخره حاضر کنه اونا آماده و بی زحمت بیان بخورن
از رفتارای زشتشم تو جمع با من نگم
دیگه حالم ازش بد میشه