و تو بغل هم بدترین تهدیداروکردیم .
شش ماهه عروسی کردیم غروب من خونه مامانم بودم میخاستیم بریم بیرون قرار بود شوهرم بیاد سراغمون من بعدزنداداشمم که دوسال از من بزرگتره گفت منم میام منم به شوهرم زنگ زدم گفتم اره فلانی هم میاد
بعد دیدم شوهرم با ماشین جدیدمون که خیلی نمیبریمش بیرون (دوتا ماشین داریم یکی دم دستی یکی خوشگل )
اومده سراغمون .حالم بد شد .انتظار نداشتم این ماشینو بیاره حس کردم جلو زنداداشه اینوواورده