بچه ها من و شوهرم دیشب داشتیم میرفتیم خرید من قهوه و ماسک مو میخواستم ک قبلش شوهرم گفت باشه ۱۰ روز دیگ میریم تازه اول ماه خرید کردیم من اول ماه قهوه و ماسک مو نخریده بودم تموم شد و چند روز حموم نرفته بودم بخاطر نداشتن ماسک مو و چون موهام کراتین حتما ماسک باید بزنم خلاصه سر همین بحثمون شد و من بشقاب ک جلوم بود و برگردوندم رو زمین و شوهرم عصبانی شد چیزی نگفت رفت تو اتاق بعدش ک بیدار شد و داشتیم میرفتیم خرید هرچی تو دهنش بود بار من کرد و گفت چقد چشم گشنه ای تو خانوادت چیزی نداشتی داری عقده هاتو اینجا خالی میکنی منم گفتم من دارم باهات تو خونه ۵۰ متری پدرت دور از شهر زندگی میکنم تو اصلا درکم نمیکنی اونم گفت اگ خیلی سختته جمع کن برو کاخ بابات ندید بدید خانوادت همینم ندارن ارزوشونه هیچوقتم نمیتونن بخرن
من پدرم مستاجره خونش کوچیکه ولی هیچوقت چیزی واسه من ک تنها بچش بودم کم نزاشت تو دوران عقد خانواده شوهرم چون این شهر نبودن شوهرم ۳ سال پیش ما تو خانوادم بود و دید ک واقعا خانوادم چیزی واسم کم نزاشتن نمیدونم چرا اینجوری صحبت کرد من دوران عقد سرکار میرفتم راحت بودم الان سرکار نمیزاره برم واقعا دلم شکست و کلی گریه کردم امروز صبح زنگ زد کلی معذرت خواهی کرد و گفت خیلی دوستت دارم و اینا منو ببخش بابت حرفایی ک زدم ولی من انگار تو دلم مونده اخه هر سری تا تقی به توقی میخوره میگ برو همون کاخ بابات به نظرتون چیکار کنم دیگ داره بهم برمیخوره واقعا