سلام من سه ماهه باردارم شوهرم راننده اس دوسالو نیمه ازدواج کردیم بعد یه سال از ازدواج این شغلو گرفتو چون قرض زیاد داره اکثرا خونه نمیومد و من همیشه خونه مادرم بودم و خوب راضیم بودم خونه من تا خونه مامانم یکم دوره حدودا بیست دیقه بیشتر راهه و مادرم تو روستان من تو ضهر وگرنه غصه ای نداشتم .از اول نذاشت توخونه تنها باشم الان دیگه دلم نمیخاد واستم خونه ولی دوسه روزه منو مجبور کرده که ازین ببعد باید توخونه باشی کارم شده گریه نمیتونم تنهاییو تحمل کنم دلتنگ خانوادم میشم اما شوهرم نمیذاره برم میگه باید باشی چون هردوسه روز یه بار میاد چند ساعتی خونه .الان چه دروغی بهش بگم که بتونم باز برم خونه مامانم مثلا اگه بگم نرسیدم به خونریزی افتادم و ازین چیزا که بترسونمش یه راهکار بدین خیلی تو عذابم
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
هیچ وقت با فریب پیش نرو بگو اینجا تنهام خدایی نکرده مشکلی پیس نیاد هر وقت اومدی منم میام
ولی اینجوری خودتو عادت نده بشین تو خونت کاراتو کن کتاب بخون لذت ببر هفته ای یکی دوبار برو
برای همه آرزوی آرامش دارم ....در قضاوت کردن احتیاط کنیدزمین به طرز عجیبی گرده تجربش میکنی خودت نه عزیزت دیدم که میگم .............من وفادارترین آدما رو دیدم که خیانت کردن.باهوشترین آدما رو دیدم که فریب خوردن.صادقترین آدما رو دیدم که دروغ گفتن. مهربونترین آدما رو دیدم که دل شکستن. قویترین آدما رو دیدم که کم آوردن.بالغترین آدما رو دیدم که بچگانه رفتار کردن.و از همهی اینها متوجه شدم هیچ بد و خوب مطلقی وجود نداره، همه ممکنه اشتباه کنن و هیچ چیز از هیچ کس بعید
خب رک بهش بگو عزیزم بگو وقتی که تو خونه نیستی من تو خونه تنها بشینم که چی بشه وقتی اومدی خونه منم می ...
گفتم بهش میگه من روز دریمون دوروز درمیون میام میخوام حونه بازی یه غذایی برام درست کنی ولی من خیلی اذیتم بخدا کارم شبانه روز گریس میخام حداقل از یه روشی بترسونمش که نزاره توخونه تنها واستم
به نظرم بهش بگو حاملم و ممکنه کمک نیاز داشته باشم برم پیش مادرم خیالم راحتتره.
خودش میدونه اما خودشو زده به اون راه هرچی میگم من برم باز تو بیای میای میگه نمیشه که تو روز درمیون بری روستا باز بخوای برگردی کی میخاد بیارتت اخه ماشینم نداریم هرچی داشتیمو فروخت یه ماشین سنگین خرید ولی من خیلی اذیتم داعم گریه میکنم😭
هیچ وقت با فریب پیش نرو بگو اینجا تنهام خدایی نکرده مشکلی پیس نیاد هر وقت اومدی منم میامولی اینجوری ...
خب نمیذاره دیگه گفتم تنها میترسم و ازین حرفا میگه بمون عادت کنی میخام یه چیزی بگم که حداقل فک کنه خطری منو بچرو تهدیدم میکنه یه چیزی که دیگه نزاره خونه واستم تنها و برم خونه مادرم