نه بهش نگفتم که صداشو شنیدم یه چیزیه فقط گفتم بهت شک دارم چون همش میگفت نمیخوامت دوست ندارم همش از این حرفا تو دعوا میزد گفتم حرفات هیچ موقع یادم نمیره که خودش گفت من تو عصبانیت از این حرفا زیاد میزنم من اگه دوست نداشته باشم برات چیزی نمیخرم کاری نمیکنم مثلاً بعد الکیم جون دختر عمو قسم خورد که من با هیشکی نیستم منم گفتم باشه و الکیم ازش معذرت خواهی کردم ۱۰ دقیقه بعدش گفتم ببخشید که اونجا اعصابم خورد بود بهت شک کردم
که حس عذاب وجدان تو وجودش بکارم که با خودش بگه زن من چقدر به من اعتماد داره لی من دارم چیکارا میکنم