بعد چنسال باردار شدم سر هیچ کدوم از زایمانام بهم سر نزد فقط وقتی بچه رو اوردیم خونه یه دوساعت اومد و رفت الان جاریم زایمان داشت شب کلا رفت بیمارستان بعدش که بهش گفتم به من حتی سر هم نزدی گفت شوهرم نزاشت امشب گفتم از شوهرش بپرسم ببینم راست میگه یه فیلمی بازی کرد که نگو زد به گریه گفت من مریضم اگه بخام بمیرم هم خونت نمیام به خاطر این حرفت و تو نباید اینطوری باشی تو به من هیچی نگفتی فقط مادر خودتو خبر کردی منم نیومدم گفتم مگه شوهرم قبل رفتن به بیمارستان زنگ نزد بهت گفت چرا ولی تو به من چیزی نگفتی
آخرش هم رفتم اب بیارم برا پسرم شنیدم اروم گفت خدا به روزم بشینی منظورش مریضیش بود