عزیزم همسر منم مثل شماست و خیلی مغرور
من به قصد جدایی رفتم خونه پدرم و خودم درخواست طلاق دادم با یه بچه!!!که اگه بچه ام نبود الان جدا شده بودم با اینکه دوسش داشتم اما شوهرم با اینکه به روش نمیاورد زندگیش جهنم شده بود.
هزار بار التماس کرد برگردم ولی نه زنگ میزد نه پیام میداد تو فلاسفه و خیلی بی احساس میگفت حتی گاهی با تهدید میگفت برگردم اگه هم پیامی میداد توش فقط فحش و تهدید بود
من دوسال خونه پدرم زندگی کردم در آخر برگشتم و تصمیم درستی گرفتم برگشتم نه چون عوض شد شوهرم نه
بلکه من تغییر کردم و این کمممممی اونو تغییر داد.اینایی که زر میزنن دوست داشتن دلیل نمیشه جدا شو اینا فک میکنن دوست پسرته و میشه هر روز عوضش کرد.اینا تا آخر عمر هر چی ازدواج کنن جدا میشن.تو ترمیم کردن رو یاد بگیر سیاست های زنانه یاد بگیر که بدون دعوا بتونی خواسته هاتو از همسرت بخواهی و کارهای مادر شوهرت برات مهم نباشه اما با سیاست هات خنثی بشه تا جیگرش آتیش بگیره.
صبوری کن نه طلاق بگیر نه بهش فک کن نه برگرد فقط صبوری کن تا شوهرت به حرف بیاد و وقتی اشاره کوچیک هم کرد تو با سیاست و مهربونی برگرد خونه ات نه با تهدید.
برگرد و انقدررر شوهرت تو عشق غرق کن که اصلا یادش بره چه زری زده بوده.
از لجش الان این حرفا رو میزنه و مد شده پسرهای متاهل دور مادرشون بگردن فک میکنن مردونگیه.تو براش مردونگی واقعی رو معنی کن.
موفق باشی.