منم مریض شدم خب یه سرما خوردگی عادی نبود ۴بار رفتم دکتر همجا یجوری بود اصلا خوب نشدم بعد یک هفته بعدش ظهر خوابیدم خواب دیدم رفتم اتاقم همجا محه گرفته عکس بچگی های من نمیدونم کی بود یه تابلو جلوم بود نگاه پشت سرم کردم دیدم یکی نشسته داره نماز میخونه تسبیح میشماره بدجور نگام میکرد بدجور خیلی بدجور ترسناک نفرت داشت ازم هیچوقت اونو هیچ جا ندیدم هیج جا هوای اتاق کاملا وحشتناک مح گرفته خیلی ترسناک یجوری بود مرده ۶۰یا۷۰سالش بود موهاش سفیده لباس شیخ هارو پوشیده بود بدجور زل زده با نفرت بشدت زیاد به من بعدش از خواب بیدار شدم نشستم حالم انقد بود همجا یجوری بود اتاق یجوری بود داشتم دیونه میشدم بدجور حالم خراب بود فکر کنم برای من طلسم جادو چیزی نوشتن به یکی گفتم بهم خندید نه کابوس دیدی بخدا عادی نبود