خانوما من شوهرم خیلی خوبه مشکل از خودمه.تا حالا هیچی ازش ندیدم اندازه سرسوزن بی محبتی یا نگاه به دختری کسی اصلااا.گوشیشو همیشه میده دستم میدونه حساسم اذیت نمیکنه مثلا بگه نمیدم یا بگه اذیت میکنی با شکاک بودنت و این حرفا
چندوقتیه شهر دور سرکاره(شرایط رفتن نداریم اون داره تلاش میکنه بیاد شهر خودمون)همکار خانوم داده همش بهش گیر میدم روح و روانم بهم ریخته زیاد به روی خودم نمیارم که چقدر بهم ریختم ولی همش باحرفام میبرمش تو فکر خیانن شایدبه خانومی دقت نکنه ولی با حرفای من بخواد نخواد دقت میکنه.میگه سنشون بالاست یکیش همسن خودته که اونم ازدواج کرده.همه جوره بادلم راه میاد ولی نمیتونم دلمو اروم کنم😓
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
ادامه بدی خسته میشه ازت هاااا متاسفانه دیدم ک میگم... بعد 22سال زندگی طرف فرار رو ب قرار ترجیح داد
میدونم.همه ی اینارو میدونم واسه همین میگم چیکارکنم دست بردارم.اصلا دست خودم نیست همین که همکار خانوم داره دیوونه میشم.اون روز گفته بود یکیش گفته اقای فلانی چرا حلقه نمیپوشید من اصلا نمیدونستم متاهلین بهتون نمیخوره توروخدا حلقه بپوش😐😐😐
عزیزم خودت تک تک دلایلی ک میتونی بهشون فک کنی تا شکاک نباشی رو گفتی اگ با وجود اینا بازم مشکوکی پیشن ...
واقعا به تراپی نیاز دارم ولی نمیخوام بدونه در این حد رو روح و روانم تاثیرگذاشته یه بچه کوچیکم داریم.میدونم خیلی صبوره اگه من بودم تا الان هزارجور دعوا راه انداخته بودم ولی اون هیچی نمیگه روبیکاشپ رو گوشی خودمه زمین و ماشین و اینا داریم همشو زده به نام من ولی چون راه دوره میگم نمیدونم چیکار میکنی کجا میری کجای میای بخصوص هم گه خیلی گرم مزاجه نگرانم میکنه😐😓بعد تو همین سه چهارماهی که رفته جای دیگه سرکار و همکار خانوم دارن یکیش بهش گفته تورخدا حلقه بپوش فکر کردم مجردی یکیشم خیلی نخ میده با اینکه میدونه متاهله(شوهرم بهم گفته🤕
اوه تو رو خدا بیخیال بشید من شوهرم شکاکه کاسه صبر شوهرت لبریز بشه دیگه فایده نداره. بگو هر کی هر کار کنه آخرش معلوم میشه فعلا اتفاقی نیفتاده . من اگر شوهر بودم و زنم مثل شوهر من بود حتما ازش جدا میشدم
با خوندن دو جمله اخرت بهت حق میدم عزیزم اما سعی کن هی بهش تلقین نکنی،چکش کن اما جوری ک نفهمهوقتی این ...
نه زیاد نشون نمیدم بعد بهش گفتم بعدا خودم بفهمم دیگه بهت اعتماد نمیکنم و اینکه همه حرفامون رو بهم میزنیم اونم واسه همین همشو میگه حتی گفته چندبار به اون خانومه گفتم خانومم اونجوری اینجوری که بفهمه دوست دارم و اینا ولی گفت مثلا یه پرونده دستشه میرم بگیرم یه لبخند گنده میزنه با ناز میگه واسه چی خودت اومدی بگیری ازم کسیو نفرستادی و میخنده😐😐انگار دیوونست زنه