من یه زندگی خیلی سخت داشتم سرطان داشتم شوهرم اعتیاد شدید داشت رفته بود کمپ خودم از کار بیکار شدم حتی پول نون هم نداشتم از کسی پول گرفته بودم و سفته ازم داشت هر روز تهدیدم میکرد بهش فکر میکردم من حتی از بچگی هم کلی سختی کشیده بودم تصمیم خودمو گرفتم یه خشاب الپرزالامو تو شربت حل کنم خودمو بچهام بخوریم خوابمون سنگین بشه زمستون بود گفتم لوله بخاری هم میکشم تا صبح همه چی تموم بشه
میگفتم احتمالا اولین کسی که جنازمونو ببینه یا صاحاب خونه است یا خواهرم
برای خانوادم سخته ولی خیلی زود سوم و هفتم و چهلم و سالمون تموم شده اونام با این قضیه کنار میان
اون شب بابام اومد سراغمون نتونستم کاره خودمو بکنم گفتم فردا شب تا یک هفته جورش جور نمیشد شربته تو یخچال بود و منم منتظر وقتش بودم
ولی همه چی یواش یواش درست شد هزینه دارو هام از جایی که فکرشو نمیکردم میرسید خرج خونه هم همین طور صاحب خونه هم بهم گفت نگران کرایه خونه نباش من فکر میکنم خونه خالی گزاشتم تازه کمکمم میکرد شیمی درمانی خیلی خوب جواب داده بود رو بدنم یک سال تو نوبت وام مشاغل خانگی بودم به اسمم در اومد دادم بدهیم سفته هامو از اون مرده گرفتم الان بهش فکر میکنم چقد احمق بودم چرا میخواستم این کارو کنم سخت بود ولی گزشت از اینجا به بعدم سخته ولی میگزره هیچی ارزششو نداره