سلام
من با خانواده همسر ی ساختمونیم
صبح چند بار مادرشوهرم زنگ زد واومد گفت نعنا های باغچع رو برات چیدمبیا ببر
هفته پیش برا جاریم چیده بود یادش رفته بود ببره براش خشک کرده بود
امشب مادر ش برای شام دعوتمون کرد
برادر شوهر و جاریم هم بودن آخر سر که اومدن برن دیدم ب جاریم گفت که هفته پیش یادت رفت برات خشک کردم ریختم پلاستیک برات مال منم که تازه بود براش ریخت برد
ب شوهرم گفتم خیلی ناراحت شدم حداقل ب من نمیگفت
شوهرمم گفت ما ک اینجاییم اینبار تو ببر