یه شوهر همیشه ناراضی دو روز خوبه یه روز قهره همیشه طلبکاره و از نظرش مقصر همه رفتارا و اشتباهاتش منم. خانواده اش بی احترامی می کنن میگه حتما خودت یه کاری کردی! خودش قهر می کنه میگم چی شده میگه فکر کن تو خودت خوب می دونی چیکار کردی 😐 فکر می کنه من وظیفمه و باید همه جون و عمر و انرژیم رو بذارم پای جلب رضایت ایشون(که هیچ جوره هم حاصل نمیشه) وگرنه یه زن بدیم که ایشون با بزرگواریش داره تحملم می کنه!
خسته ام نمی دونم با کی حرف دلم رو بزنم. افسرده و داغونم کرده و الان میگه تو ذوق و شوق نداری فکر می کنی همه جا اداره ست که توش کار می کنی!
بچه ها من خسته شدم از تلاش برای جلب رضایت این بشر. دوست دارم شروع کنم برا حال خوب خودم زندگی کردن نه برای بقیه و به خصوص شوهرم اما انگار یادم رفته انکار از درون شکستم هیچی از زندگی یادم نیست...