ما رسم داریم ک خانواده دختر سیسمونی میدن ب دخترشون
من ازاول بارداریم ب مامانم گفتم ک هرچقد میخاین هزینه کنید بده ب خودمون بهتر میتونم مدیریت کنم ،مامانمم لج کرد ک نه ما خودمون باید بیایم خلاصه شد تا زمان سیسمونی خداشاهده ی سرویس چوب گرفتن با ی سرویس کالسکه با ۳تاعروسک کوچیک و ۴تااسباب بازی و ۶دست لباسی ک الان ب دردش نمیخوره،بابام کلا قهر کرد باهام وسط خرید منم حالم بد بود فقط گریه کردم تاخونه
خانوما بخدا پدر من ندار یا بیچاره نیس توی همین ماه 320ملیون درآمد داشته
واقعا چرااینکارو باهام کردن ؟حتی دیگ دوس ندارم برم خونشون ی جورایی حس تنفر دارم ازشون
ماخودمون برای بچمون میخریم وسایلش رو ولی انقد ک منو خورد کردن اون روز همنقد نگفتن این زن حاملس اتفاقی براش بیوفته یا بچش کاری بشه
خیلی خستم دلمم برای شوهرم میسوزه از صب تاشب سرکاره تا میاد این چاله رو پرکنه چاله بعدی باز میشه دریغ ازینکه خانوادم بگن ما ی دختر داریم
فقط نگید ک پدر مادره حق داره بخدا مجردیم خیلی اذیتم کردن طلاق گرفتم یکبار تنها توی دادگاه ها بودم باشوهرم ازدواج کردم کلی چالش داشتیم الان واقعا حس میکنم سواستفاده میکنن ازم