اولین بار تو عمرم برای اونی که خیلی دلم میخواست وقتی روز بله برون بود تو حموم گریه میکردم .
و برای دومین بار تو اتاقم دربسته .
و برای بار سوم تو اتاقم گریه میکردم .
الان فکر میکنم واسه چی گریه میکردم .واسه زنده هایی که قراره زندگیشون را کنند .حسم دروغ بود.واسه خودم میخواستمشون .
سالها گذشت تا حالا دارم واسه اونهایی که روحشون عمرشون را برای ما خرج کردند گریه میکنم .
همه رفتند زیر خاک .
اون زنده ها و حسم بهشون داستان موند .
بقیه بدبختی من را میبینند .
خودم دلم جایی دیگس .عشقی که لحظه لحظه صبر کرده گریه کرده .عشقی که هوس نیست .عشقی که واسه خودشون میخواهمشون و دارمشون .دور و خیلی نزدیکند .