با شوهرم یه روز قبل از عید دعوای بدی کردیم شبشم خونه مادرشوهرم دعوت بودیم جاریم همش پرسید چراانقد ناراحتی خلاصه ترکیدم و گفتم هم در مورد شوهرم هم خانواده شوهرم نفرینشونم کردم بعد حس میکنم جاری عوضیم رفته به شوهرش گفته برادرشوهرمم سرسنگین بود حالا حوصله اخم و کم محلی مادرشوهرم و خواهرشوهرمو ندارم،باورتون نمیشه به قدری بامن مهربون حرف زد منم حالم بدبود از زیر زبونم کشید بیرون منم با گریه تعریف کردم ۴۳سالشه من ۳۰سالمه
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
میفهممت که تو اون لحظه چه حسی داشتی تو کار بدی نکردی چون احساست رو بروز دادی ولی این قسمتش که پیش جاریت درد دل کردی اشتباه کردی از قدیم گفتن هوو با هوو میسازه هم عروس با هم عروس نمیسازه جاری هیچوقت دوستت نمیشه حالا کاریه که شده خودتو ناراحت نکن اصلا به رو خودت نیار عادی رفتار کن
ایشون تعهدی ندارن که حرفای شما را مثل راز توی سینه چال کنند.نه ایشون، نه هیچکس. اگر چیزی را نمیخواهید کسی بدونه، از اول توی سینه خودتون چال کنید و نگید.