زمان گذشته نمازم اول وقت بود
هرشب یه صفحه قرآن میخوندم میخوابیدم
روزام حتما دعامیخوندم بستگی داشت
عاشورا میخوندم توسل میخوندم یستشیر حتی عصرها بعد نماز دعای معراج
باورت میشه زندگیم تو سرازیری خوشی بود هرچی دلم میخواست از فکرم میگذشت داشتم نه نیازی به دعا بود نه چیزی
از روزی که دل مادرم شکستم با پسری ازدواج کزدم اصلا این دعاهام کمتر شد خوشیمم رف
پس یادت نره به زندگیت خوشی میاره به شرطی که باور خدا کنی
و شرط نزاری نشد نمیخونم دیگه بدون خدا نمیزاره بنده هاش با دعا دست خالی برن