سلام.چند ماهی هست به یکی از شهرهای ساحلی رفتیم. این قوم الظالمین پدرم رو درآوردن. تو این مدت مرتب همشون جمع میشن میان خونه ی ما. خواهر شوهرها بچه مدرسه ای هم دارن بازم ول نمیکنن. دو ماه یکبار تشریفشون رو آوردن. بعد همسر نامحترم یکبار من برادرم رو دعوت کردم گفت تو واسه چی بدون اجازه من مهمون دعوت میکنی. اوقاتم تلخ کرد
دوماه یکبار ک خوبه،فکر کردم هر هفته س
نگران تابستونم که بچه هاشون تعطیل میشن
تو این گرونی سخته مهمون داری
بنظرم لازمه با همسرت صحبت کنی،خداییش مهمون داری سخته،چه اینوری چه اونوری،مسافرخونه که نیست ،حد و مرزی داره مهمونی رفتن
دارم سکته میکنم. یه چیزی بگین آروم بشم.
پس تنها کاری که میتونی انجام بدی بیخیالیه،و الا پیر میشی بزرگوار،مهمون اومد خونه در کمال ادب و ارامش کار هم بگو بهشون،اینجوری نباشه که همه کارا رو بکنی،یکم با جدیت بیشتر و اخم بیشتری بعد سه روز برخورد کن،اینکه خودشون هم غذا درست کنن،ظرفا رو بشورن،بچه های خودتون رو هم اگه بزرگن کلاس بفرست که بخاطرمهمون از برنامه های عادی زندگی نمونن،به شوهرت کار بیشتری بگو،بزا یکم اذیت شه هم خرید هم کار خونه
یه دوست داشتم میگفت مهمون و فامیل شوهرم یا خودم که میاد خونمون بعدش یه خونه تکونی دارم،همه چیو میشورم،دوسه سال اول زندگی اینکارو کرد الان راحته ،مهمون فقط سالی یبار میاد یک هفته میمونه بعد هم میدونن مثلا عروسشون وسواس داره و به پسرشون سخت میگیره میرفتن
جالبه که دوستم اصلا دختر وسواسی نیست،فقط چون مث شما منطقه ساحلی بود و فهمید فامیل راحت طلب شوهر ممکنه خیلی بیان اینکارو کرد و واقعا جواب داد این راهش
بیا بمن گوش کن،اولا از درامد خودت تحت هیچ شرایطی خرج نکن،دوما وقتی فهمیدی میخان بیان کلی لیست بنویس بده همسرت بخره اگه نخرید از مواد اولیه غذایی خودتون نیار وسط خیلی،بعدشم خودتون هم برین،و بمونین خونشون
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
45 ثانیه پیش
48 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
