خانوادم و دیگران فکر میکنن خیلی خوشبختم
امروز پشت تلفن کلی گریه کردم و خیلی چیزا که مامانم نمی دونست رو گفتم و درد و دل کردم
مامانم باورش نمیشد من چنین شرایطی داشته باشم
الان عذاب وجدان دارم که مامانم رو ناراحت کردم
عیب نداره
ناراحت چرا خوشحالم باش که میتونی درد و دل کنی یه نعمته خودش خداحفظش کنه
همچین مواقعی برو یه امام زاده جایی و خودتو خوب خالی کن
من هیچوقتم دردهامو ب مادرم نمیگم
چون هم ازش دورم هم میدونم دلشو نداره و اونم میشینه گریه میکنه
دردل خوبه یکم سبک میشی
الهی فدای مامونم بشم اگه درد دل کنم پیشش نمتونه پیش خودش نگه داره حتماباید ب روی طرف بیاره برای همین هیچ وقت کاری ک خیلی ناراحتم کنه نمیگم
مادرا غم بچه هاشون و بیشتر از غم خودشون احساس میکنن،ولی بالاخره مادرن دیگه اگه ب مادرت نگی ب کی بگی منم گاهی این کار و کردم و خیلی از اینکه بابت من ناراحت و نگران و غمگین شده غصه خوردم اشکال نداره فردا بهش بگو مامان درسته مشکلاتی دارم ولی نگران نباش من از پسش بر میام همینطور ک تا حالا براومدم اینجور یکم دلش قرص میشه گلم
مگه مشکلاتت چی بودن
واقعا مادرها بنده خدا ها کاری از دستشون ساخته نیست و فقط غصه می خورند خدا کنه دعاهای مامانم در حقم مستجاب بشه و یه کم به آرامش برسم
خیلی بهم گفت قوی باشم ولی من مدتهاست از قوی بودن خسته شدم خدا فقط خودش کمکم کنه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
13 ثانیه پیش
14 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
