2777
2789

کسایی که تو کار دعا و جادو و این حرفا هستن ،از چه راه هایی میتونن واسه آدم دعا بگیرن ؟

من احساس میکنم کسی برام این کارو کرده.

البته فقط در حد چند بار منو دیدن ،میشه فقط با دیدن ؟

اگه هستید تعریف کنم براتون که به کی شک دارم.

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

من مادر شوهرم چند ماهه فوت شده 

بعد از یه بیماری چند ماهه و افتاده شدن

بیماریشون دیابت بود و سکته مغزی کرده بودن 

البته سنشون بالا نبود ۶۰سالشون بود 

ولی به هر حال فوت شدن 

منو مادر شوهرم رابطه خوبی با هم داشتیم یعنی مشکل خاصی با هم نداشتیم 

تو این یک سالو نیم ک من ازدواج کردم یه سری مشکلات از سمت جاری من براشون پیش اومده بود سر اینکه عروس جدید ک من باشم اومده بود و چندین بار داد و بیداد کرده بود ک چرا عروس جدید دارن میارن وقتی من از زندگیم راضی نیستم 

حالا بماند ک زندگیش بد نیست و ی واحد تو ساختمون پدرشوهرم مال ایناست چند ساله و منو همسر چیزی نگفتیم ک اینا مشکلاتشون و دعواهاشون بیشتر از این نشه …

کلا هر با که تو نامزدی منو میدید بی برو برگرد دعوا راه مینداخت تو خونشون و هر بار چیزی میشکوند ک فلان چیزو مثلا دست من دیده 

اونم سر چیزای معمولی 

خنده داره بگم حتی ناخنامو ژلیش میکردم تا میدید قیافش ۱۸۰درجه تغییر میکرد 

یعنی تمام کارای ریز و درشتش از من تقلید میکرد 

با اینکه ۱۱ساله ازدواج کرده و بچش هم بزرگه ولی فقط تو فکر چشم و هم چشمی بود 

منم اوایل اصلا برام مهم نبود وقتی میدیدم اینجوره میذاشتم ب حساب حسادت و اینکه مشکل داره .چون خانوادش میگفتن دخترمون طلسم شده 🤦‍♀️

ده سال این کارارو به سر مادر شوهرم دراورده بود حتی قبل از من.

نسبت ب زنای فامیل دیگه 

حالام ک من اومدم اینطوری میکرد البته خیلی شدید تر .

جوری ک دیگه ی بار اومد پشت در خونه ی مادرشوهرم و میگوبید ب در و داد میزد 

اون روز من اونجا نبودم ولی شوهرم تعریف کرد دعوای شدیدی کرده بودن همگی 

یعنی شیشه شکونده بودن 

خیلی سلیطه س زیاد 🤦‍♀️

ولی شوهرم حسابی هر چی بوده بهش گفته 

آخرم خانوادش اومدن و همه جمع شده بودن 

اون شب مثلا ظاهری همه چی تموم شده یود 

ولی چون شوهر من پیش همه بهش حرف زده بود و پشت من درومده بود و خیلی حرف بارش کرد از اون روز ب بعد مادرش هر وقت از دور شوهر منو میدید اخم میکرد و پشتشو میکرد 

البته پدرش نه ،اون بعدش سلام علیک داشت 

حتی اومده یود سیلی ب دخترش زده بود 

اخه خیلی حرفای زشتی زده بود و همسایه ها شنیده بودن 

اینارو گفتم ی خلاصه ای باشه از قبل 

مادرشوهرم ک فوت شد یهو تو مراسم فک و فامیلاش پیدا شدن

مادربزرگی داره ک من خبر نداشتم تو کار دعا و جادو و ایناست 

تو مراسم هر بار ک میومد رفتارای عجیبی داشت نسبت ب من

البته هم مادرش هم مادربزرگش 

ولی اصلش مادربزرگه بود 

من تو مراسم تو قسمت صاحب عزا نشسته بودم این جاری هی میومد به یه بهانه ای میگفت شیرینی بخور چای بخور کیفتو بزار کنار راحت باشی 

من اون موقع ماجرای دعا رو خبر نداشتم ولی کلا محل جاری هم نمیذاشتم و کنارش نبودم چون اصلا خوشم ازش نمیاد ولی بعد مراسم ب شوهرم گفتم مادربزرگه فلانی از دور با اخم منو نگاه میکنه 

مامان جاری منو با اشاره دیدم نشون مادربزرگه داد اونم موقعی ک همه دارن گریه و زاری میکنن 

من یهو چشمم افتاد بهشون و بعد سرمو پایین انداختم 

ک بعد از مراسم تو خونه شوهرم کفت مواظب باش اینا اهل دعا و اینا هستن 

من کلا قبل و بعد زیاد با اینا روبرو نمیشدم چون حس خوبی بهم نمیدادن 

در حدی ک مادرش وقتی میومد خدافظی کردن از جلوی من رد می‌شد سلام علیک نمیکرد منم محلش نمیذاشتم 

کلا انگار من خاری بودم تو چشم بقیه 

اره واسه خود منم دعاگرفته بودن یه مدت از سردرد نمی‌تونستم بخوابم

من کلا ی مدته نمیدونم چمه 

بیش از حد احساس خواب آلودگی دارم 

اصلا نمیتونم به کارام برسم 

این حالا میگم عادیه 

ولی مشکل من ی چیز دیگست 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز