2777
2789
عنوان

خواهش میکنم همه نظر بدید

127 بازدید | 23 پست

خانوما من اسمدخترمو خودم انتخاب کردم و آوا گذاشتمالان شوهرم میگه بزار اسم پسرمونو من انتخاب کنم منم گفتم باشه الان از بین این سه تا اسم که همسرم گفته کدومه بهتره لطفاً نظر بدید‌.اهورا.دیاکو.هامون

با من بحث نکنید لطفاً با من بحث نکنید 

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

دیاکو که مال تاریخ بود

خامون هم که یه جزیرست

ولی اهورا یه چیزه دیگست

شهر پره اَ مرداى عزب كه رحم نكردن حتى به دریاى خزر كشور پر دستاى خالى قهرمانا مستاى خزن آ، غم پره تو كوچۀ قدیمى خسته س اونى كه پوچ یه ورى نى داغونه باغیرته هنرمند میسازه مورچۀ خمیرى پهلوون پى قفس و جنگه میدون پر هوس و سنگه پس بیخیال شو نفسو تنگه پى دود نرو، مغز خسته س و منگه پروانه شده پاره اَ پیله تو بازار هرچى كاره تعطیله همه وزّه، بزن دررو پرچم نه پایه داره، نه میله یه شب، شب شبِ تیره انگار روح اَ تنت میره دل از ننه بابا، از رفیق حتى از وطنت سیره دل بد، بد شده پاره صدامم خشو كه داره بگو من از سنگم دیگه بگو زورش چقده، تهشو بذاره.                     کاربرمردهستم🧔🧔🧔

هامین قشنگتره خوش وزنه هامون هم خوبه

تو میتونی خیلی ساده از کاربریِ من بگذری، میتونی هم از ته ته قلبت برام بخای که دیگه پشت کنکور نباشم ، با لبخندو از ته قلبت😀❤️ اینجوری دنیا مجبوره بهم آسون بگیره بزاره منم برسم به دانشگاه و رشته‌ی مورد علاقم 

اهورا

ولی ببینین کدوم با فامیلیش خوش آواتره

🌾 نظافتچی ساختمان یک زن جوان است که هر هفته همراه دخترک ۴-۵ ساله‌اش می‌آید. امروز درست جلوی واحد ما صدای تی کشیدنش قاطی شده بود با گپ زدنش با بچه... پاورچین، بی‌صدا، کاملا فضول، رفتم پشت چشمیِ در. بچه را نشانده بود روی یک تکه موکت روی اولین پله... بچه: بعد از اینجا کجا میریم؟ مامان: امروز دیگه هیچ جا، شنبه ها روز خاله بازیه... کمی بعد بچه می‌پرسد: فردا کجا میریم؟ مامان با ذوق جواب می‌دهد: فردا صبح میریم اون جا که یه بار من رو پله هاش سُر خوردم! بچه از خنده ریسه می‌رود... مامان می‌گوید: دیدی یهو ولو شدم؟ بچه: دستتو نگرفته بودی به نرده میفتادیا... مامان همان‌طور که تی می‌کشد و نفس‌نفس می‌زند می‌گوید: خب من قوی‌ام. بچه: اوهوم... یه روز بریم ساختمون بستنی... مامان می‌گوید که این هفته نوبت ساختمون بستنی نیست.‏ نمی‌دانم ساختمان بستنی چیست؛ ولی در ادامه از ساختمان پاستیل و چوب شور هم حرف می‌زنند. بعد بچه یک مورچه پیدا میکند. دوتایی مورچه را هدایت می‌کنند روی یک تکه کاغذ و توی یک گلدان توی راه پله پیاده‌اش می‌کنند که "بره پیش بچه هاش و بگه منو یه دختر مهربون نجات داد تا زیر پا نمونم". ‏نظافت طبقه ما تمام می‌شود. دست هم را میگیرند و همین طور که می‌روند طبقه پایین درباره آن دفعه حرف می‌زنند که توی آسانسور ساختمان بادام زمینی گیر افتاده بودند. مزه‌ی این مادرانگی کامم را شیرین می‌کند. ‏مادرانگی که به زاییدن و سیر کردن و پوشاندن خلاصه نشده. مادر بودن که به مهدکودک دو زبانه، لباس مارک، کتاب ضدآب و برشتوکِ عسل و بادام نیست. ساختن دنیای زیبا وسط زشتی ها، از مادر، مادر می‌سازد. 🌸✏️سودابه فرضی‌پور

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز