اره
میگم که خانوما جرات داشته باشن
یه سری خواهر شوهرم ده روز اومد اینجا، با بچه هاش ما اسباب کشی داشتیم، صاحب خونه گفت سر موعد تخلیه کنین، که خونه گیر نیاوردیم و وسایلا رو یا فروختیم یا گذاشتیم خونه دوست همسرم پسرم سرما خورده و کوچیک بود، دندونم درد داشت رفتم دندون پزشکی ظهر ساعت 3 وقت داشتم، یه پسره راه افتاد دنبالم بهم گف خونمون خالی یه و این حرفا، منم گفتم بیا دنبالم، بردمش کوچه خلوت نزدیک ش شدم خیلی نزدیک ، با زانو زدم تو ت خ م هاش و فرار
خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی نرسیدم عربده میکشید و فحش میداد