کلا همه جنگجو
مامانمم همینطور ، منم به همینا رفتم این شدم دیگه
بذارید براتون یکیشو تعریف کنم وقتی من بچه بودم کلاس سوم دبستان اینا
خاله کوچیکم حامله بود با گریه اومد خونه ما
حالش بددد گفت شوهرم زده منو بالش گذاشته روی صورتم داشتم خفه میشدم
بعدش مامانم گفت همینجا بمون
شوهر خالم اومد کارت اعتباریو به زور از خالم گرفت
بعد مامانم گفت آقای فلانی کار درستیه دست روی زن حامله بلند کنی؟
خالم و مام بودیم
یهو شوهر خالم یه چک زد به خالم گفت زنمه دوست دارم بزنمش
وای مامانم از چشاش خون میبارید
از یقه شوهر خالم گرفت یه چک اینورش زد یه چک اونورش(من با هیجان داشتم نگاه میکردم)
اینا تو کل راه پله درگیر شدن و همو زدن شوهر خالم ریزه میزه بود مامانم خیلی زدش
بعد چون کوچولو بود لای در که میخواست بره مامانم درو بست و فشاررر میداد
بعدا که بقیه دیدنش مرده کبود بوده همه جاش
از اونروز به بعد 🥚 نکرده خالمو بزنه😂