پسرم به مادر شوهرم گف مامانم و مامانجونم همش از تو حرف میزنن، تازه کلی مهمون داشت مادرشوهرم، خداروشکر که جزئیات نگفت فقط گف درمورد تو حرف می زنم، 6 سالش هس🙄🙄😂😂😂
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
^===خوشبختی چون سرابی دور دست ..و دل دریغ؛از نوری در این سیاهی ....این بغض سنگین -__- این خستگی مفرط ---این حس تهی ؛؛ همه و همه ؛ داستانی ست که هرگز به پایان نمیرسد ===^
مهمونی خونه جاری کله پاچه بود ،داشتیم میریختیم تو ظرف پسرم اومد نگاهی کرد گفت این چیه پختی استفراغم گرفت اونم گفت چرا کله پاچه دوست نداری گفت نه بابا چیه دست و پاهامون بهم میچسبه قهر کرد رفت
حال خوب یعنی💞خدا کنارته وتو دلگرمی به بودنش💞💜عاشقتم خدا 💜
اونا هم منتظر بقیه ماجرا بودن، همش میگفتن خب تعریف کن ببینیم چی میگن، بخدا خون تو رگام یخ بسته بود که الان مو به مو خاهد گف، به خیر گذشت، اما زهر چشمش رو گرفتم تا دیگه چیزی نگه، 🤣🤣🤣
اونا هم منتظر بقیه ماجرا بودن، همش میگفتن خب تعریف کن ببینیم چی میگن، بخدا خون تو رگام یخ بسته بود ک ...
دیگه حرفشو زد تمام حک شد تو مغز مادر شوهرت 😅😅تا قیامت
برای رسیدن به هدفهاتوند فقط فقط روی پاهای خودتون وایسید چون.باپآهای.دیگران.نمیتونید.راه.برید .تلاش.کنید.حتما.بهش.میرسید.مطمین.باشید.چون من این کارو کردم