مادرشوهرم اینا یه شهردیگه میشینن وقتی میان خونه ی ما شوهرم یه جوری رفتارمیکنه انگارمن نوکرشونم
هستین که تعریف کنم؟
مهمون حبیب خداست چند روز تحمل کن اوقات تلخی نکن
اهوم
عاره بگو
من خونشونم میرم همینه نکنمم چش و رو میکنن
خدایا کمکم کن مادرشوهر خوبی باشم. ازبس زبون مادرشوهرم نیش داره به خودم قول دادم مادرشوهر خوبی بشم
اسی چندنفر دیگه باید بیان تا بگی
زن پسرایی بشید که خواهر ندارن مادرشون مرده باشه 🤣
تند تند میان خونه تون
بگو
هر دم گیر میده فلان غذارو درست کن ...مخاستم ناهار روز دوم که خونمون بودن کباب درست کنم اخه اهل خورشت نیستن و روزقبلش براشون خورشت وبادمجون گذاشته بودم میگه باز بادمجونم کنارکباب گوجه سرخ کن اخه دست تنهام مگ کباب چشه که باز بادمجونم سرخ کنم اخه غذاخورم نیستن...میگم سرخ نمیکنم باز ابروریزی مبکنه که نمخادهیچی درست کنی...نمیدونم اونم شنیدیانه
کل زمانی ک من اشپزخونه ام هیچکدومشون نمیان کمک کنن فقط برای ظرفا اخر سر میشورن که اونم منم خونشون ک هستم همیشه میشورم هرچندجاریم نمیشوره... باز شوهرم اومده تواشپزخونه گیرداده ب مامانش ک نمخاد بشوری بیابرو بشین😓🥲 مگه من آدم نیستم!؟
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
