نمیدونم چم شده نمیدونم واقعا مت عصبیم یا کرم ار اونا بود
تو سالن مطالعاتی طرف بخدا یکساعته نشسته تخمه خوردن تند تند
منم عصبی شدم بخدا صورتم سرخ شده بود از عصبانیت دم کنکور استرس
گفتم تخمه میخورید نوش جان ولی لطفا یکم درک داشته باشید صداش اذیت کنندس
دوباره من اول صب رفتم یجا نشستم یکنفر بعد نیم ساعت وسط درس خوندن اومده میگه میری اون طرف تو بشینی من بشینم اینجا
منم اصلا نمیدونم چرا خیلی جدی گفت نه تمرکز ندارم رفت و آمد اذیتم میکنه اونجا
گفت اوکی
نمیدونم چرا اعصاب نمونده برام
الان تو این جریانات بنظرتون همش تقصیر منه ؟
همش سرزنش میکنم خودمو