2777
2789

سه تا خواهریم ،من اولی هستم ،یادم هست قبل ازدواجم مثل همه خانواده دعوا داشتیم

گاهی شدید...

از وقتی عقد کردم شبیه غریبه ها تحویلم میگرفتن و باهام خوب شدن،اون سن خواهرام کوچیک بودن

تا الان که بچه هم دارم این طور بوده

حالا که سن ازدواج خواهرم رسیده و در آستانه عقد هست اون براشون عزیز شده...تا اینجا قبول

ولی از اون طرف با من بد رفتار میکنن

من این قدر کمک میکنم بهشون کل روز به فکرشون هستم

یعنی چی که یکهو مامانم این طور میکنه و راحت بی احترامی میکنه

دلم خوش بود از اون خونه رفتم تموم شد

به شدت احساس اضافی بودن دارم،حدود ده بار تا حالا رفت و آمد داشتن یکبار مامانم نگفت من بیام تومجلس شون

حتی یک جور هایی گفت برای بله برون هم نیام

بشدت احساس اضافه بودن دارم

میشه برای برآورده شدن حاجتم صلوات بفرستی؟خواسته ای دارم که هرچی سعی کردم بهش نرسیدم و تا مرز افسردگی رفتم اما ناامید نشدم و به لطف و رحمت الهی امیدوارم...

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

چرخ‌دنده معیوب یه مدت به نفع تو میچرخیده، حالا دیگه نمیچرخه

باهاش کنار بیا

روزی سگی داشت در چمن علف می‌خورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می‌خوری؟! سگی که علف می‌خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف می‌خوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف می‌خوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش...     #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی

برای هیچچچچچ کس جز خودت بچت و اولویت زندگیت صدتو وسط نذار...

حتی خانواده

رفت و امدت و محدود کن

هرکسی که میخواد طرف مقابل باشه فقط دوری و دوستی و پیشه کن

هیچکس من نیست و این قدرت منه💪تآج👑روسَر مَنِع توچِرا گِرِفتی فآزِپآدِشآیی😉

خیلی حس بدی رو داری تجربه میکنی... میتونی یه روز صبح به مادرت تماس بگیری و آروم آروم همه ی این حرفها رو بهش بگی ... ببیین چی میگه و اینکه در این جور شرایط بعضی مادرا نمیتونن همه چیو با هم مدیریت کنن و معمولا یادشون هم می‌ره...ولی اگه بهش بگی احتمال زیاد دیگه این جور شما رو فراموش میکنه... 

خب نرو .خودتو بگیر ازشون چرا باید تو وابسته باشی اصن ؟

ببین همسایه با فاصله یه کوچه ایم

قبل تو بچه هام عزیز دردونه بودن

تندتند میومدن سر میزدن بهم

الان زنگ میزنم ببینم خواهرم عروس میشه یا نه (خوشحال هستم با همه وجود)به زور جواب میدن

اون که هیچی 

حتی میخوام یه روز هایی بریم غروب پارک چ پیاده روی به زور و منت قبول میکنن

زنگ نزنم اصلا یادی از من نمی کنن.

آخه چرا این همه تغییر 

البته منظورم از همه این ها مامانمخ

میشه برای برآورده شدن حاجتم صلوات بفرستی؟خواسته ای دارم که هرچی سعی کردم بهش نرسیدم و تا مرز افسردگی رفتم اما ناامید نشدم و به لطف و رحمت الهی امیدوارم...
خیلی حس بدی رو داری تجربه میکنی... میتونی یه روز صبح به مادرت تماس بگیری و آروم آروم همه ی این حرفها ...

نمی تونم غرورم رو تا این حد خرد کنم

آره مامانم استرسی هست 

ولی دلیل بی احترامی رو نمی فهمم

قبلا خواهرم رو با خر دلیلی تا دلت بخواد سرزنش و دعوا میکرد.خودم آشتی شون میدادم

الان من رو از کنار خواهرم بلند میکنه،یا از پشت گوشی میگه قطع کن خواهرت خسته ست

میشه برای برآورده شدن حاجتم صلوات بفرستی؟خواسته ای دارم که هرچی سعی کردم بهش نرسیدم و تا مرز افسردگی رفتم اما ناامید نشدم و به لطف و رحمت الهی امیدوارم...
فقط باید با دوری بهشون بفهمونی ناراحتی اینقدر نرو و زنگ نزن تا علتشو بپرسن وقتی پرسیدن بگو چرا

باور کن به اونها باشه اصلا برای عقد هم نمی ذارن برم،باور کن راست میگم

جالبی اینه که این وسط شوهرم رو کار داشته باشن اون رو تحویل میگیرن

شوهرم کامل میفهمه میگه مادرت این جوری میکنه با تو نمیخوام من ببینم شون

میشه برای برآورده شدن حاجتم صلوات بفرستی؟خواسته ای دارم که هرچی سعی کردم بهش نرسیدم و تا مرز افسردگی رفتم اما ناامید نشدم و به لطف و رحمت الهی امیدوارم...
نمی تونم غرورم رو تا این حد خرد کنمآره مامانم استرسی هست ولی دلیل بی احترامی رو نمی فهممقبلا خواهرم ...

به ذره ازاین به بعد سرسنگین تر با مادرت رفتار کن... انگار زیاده از حد احساس راحتی باهات میکنند 

باور کن به اونها باشه اصلا برای عقد هم نمی ذارن برم،باور کن راست میگمجالبی اینه که این وسط شوهرم رو ...

برا عقد نگن ابروی خودشون میره اگه تا اونوقت رفتارشون همینطوری بود واسه عقد توهم یکم طاقچه بالا بزار بگو الان منو یادتون افتاد؟وقتی باشوهرتم کاردارن فعلا بپیچون 

برا عقد نگن ابروی خودشون میره اگه تا اونوقت رفتارشون همینطوری بود واسه عقد توهم یکم طاقچه بالا بزار ...

میدونی پدرم شغلش طوری هست که شهرهای دیگه هست کارهای مردونه اعلب با شوهرمنه

میدونی عزیزم قبلا تاپیک زده بودم کم مونده بود من رو بخورن

ملاک های زیبایی قدیمی  ها متاسفانه پوست سفید و قد و زبون دار بودن هست

از قضا من این طور هستم ،یعنی نسبت به خواهرم این طورم و اصلاااااا هیچ وقت راضی نبودم از اینکه افراد فامیل به مادرم میگفتن دختر اولت خوشگل تره،من اصلا قصد تمجید از خودم ندارم

اتفاقا خواهرم هم خیلی خوشگله و بشدت شبیه هم هستیم

ولی تو مقایسه تفاوت داریم بهرحال 

حالا یکی از بزرگ های فامیل بی عقلی کرده که تا قبل عقد خواستگارها دختر بزرگت رو نبینن تا کوچیک رو پسند کنن

خاک بر سر اون بزرگ تر....

مادرم بشدت من رو از خواهرم دور میکنه،بعد از یه عمر رفاقت با خواهرم حالم خرابه از این کار

میشه برای برآورده شدن حاجتم صلوات بفرستی؟خواسته ای دارم که هرچی سعی کردم بهش نرسیدم و تا مرز افسردگی رفتم اما ناامید نشدم و به لطف و رحمت الهی امیدوارم...
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز