خیلی از زندگی متنفرم خسته شدم.. دیشب مادرم و برادرم دعواشون شد و بعد برادرم قهر کرد و رفت از خونه نصفه شب از اونجایی ک مادرم و پدر بی صفتم جدا زندگی میکنن اون یه شهر دیگه هست و ما از دستش فرار کردیم یه شهر دیگه چون مشکل مردم آزاری داره دنبال دعوا میگردید از وقتی ک من یادم میاد ارامشو گرفته ازمون حالا ک برادرم رفت شهرمون مادرم خیلی با پدرم حرف میزنه از پدرم متنفرم شاید ببخشمش ولی دیگ دلم نمیخاد زندگی کنم باهاش