زنگ زدم بهش خیلی اذیت بود میگفت خسته شدم بس بردن مون حرم و آوردن..خوراکی هاشم تموم شده هیچی نداره میگم برو بخر میگه نمیزارن😐
ب پسر خاله ش زنگ زدم با هم برید تو مسیر برگشت از حرم اونجا هم یکی از معلم ها ب پسر خاله ش دعوا کرده تو واینسو اونم گفته پسر خاله مه معلمم گفته هر خری میخاد باشه گمشو با هم لفظی دعوا کردن معلم گفته نمره تو کم میدم
طفلی پسر خاله ش هم حرف خورد بخاطر ما
زنگ بزنم ب معاون شون بگم اینا رو؟