اومده خونمون برای داداشم ی دختری و پیدا کرده
به داداشم گفت برات ی دختر پیدا کردم از هر لحاظ عالی
داداشم گفت نمیخوام ازدواج کنم بخوام ازدواج کنم خودم میتونم پیدا کنم
(چون داداشم یکی و دوست داره زن داداشمم خبر داره از این موضوع)
بعد الان بهم گیر داده فردا ی جا هماهنگ کنم تو بیا دختره رو ببین
نمی‌دونم چی بگم بهش😑
از رفتار داداشمم خیلی ناراحت شده
بگو هر وقت داداشی اوکی داد میام
بذار ناراحت شه تا یاد بگیره سرش تو زندگی بقیه نباشه
قبول نکن
وقتی داداشت واضحا این پیشنهاد رو رد کرده به نظرم لزومی نداره شما بری
همین جواب داداشتو بهونه کن بگو نه
بگو اون که باید بپسنده راضی نیست منم تو زندگی کسی دخالت نمیکنم
به جهنم که ناراحت شده
حد و حدود خودش رو بدونه حرمت ها رو حفظ کنه تا حرمتش حفظ بشه
میخواد جاریش اونی باشه که خودش میخواد🤣
وقتی میدونی طرف سلیطه و پاچه پاره اس و میخوای بندازیش تو دامن خانواده شوهرت:
بگو نه فعلا بهانه بیار
چرا دختره رو بزارید سرکار ؟
بعد بری باهاش حرف بزنید قبول نکنید دختره فک میکنه مشکل داره اعتماد بنفسش نابود میشه اونکه نمیدونه داداشت دلش گیره
به جهنم که ناراحت شده چقدر بیشعوره،خوبه می‌دونه کسیو دوست داره براش لقمه بی‌جهت گرفته فتنه به ایشون میگن ،همچین بیشعوری برای خودتم از این عوضی بازیا در میاره بشورش بزارش کنار
بگو عزیزم ما تو انتخاب برادرامون دخالت نمیکنیم و سرمون تو کارخودمونه. داداش وقتش برسه دختر مورد علاقه‌شو معرفی میکنه پدر و مادرم اقدام میکنن
