میگم ببر یکم بشینم مامانمم اونجا میره فردا میگه باید بشینی خونه عصر از سرکار اومدم خودم میبرم منم میگم ببر من صبح یکم بشینم بعد تو بیای بریم باهم قبول نمیکنه بخدا ماشینم داریم سیزده بدر هم جایی نرفتیم همیشه خونه ام بخدا دلم گرفته با بچه کوچیک خدا اینجور شوهرا رو به هیچ کسی نصیب نکنه همون خونه پدر بمونن بهتره بخدا چیزی نمونده از ناراحتی سکته کنم بگید چیکار کنم