جاریم خیلی با من لج میکنه و منو دشمن خودش میدونه و علنا با من دشمنه و فوق العاده بد بین مثلا من اصلا نگاه بجه اونم نکردم بچه اش وسط جمع گریه کرد اونم داشت ظرف میشست بعد برگشته میگه زن عموش غیضش کرده پشت سرم گفته پیشه برادر شوهرم حالا همه دیدن که من حتی نگاه بچه اش هم نکردم خودم داشتم با بچه خودم بازی میکردم و همه هم گفتن اون مریضه بیمار روانیه اخه همه اطرافیان میدونن و بهشون ثابت کردم که من میخام با این جاری روانیم خوب باشم اما خودش نمیخاد حالا جرا دوس داشتم خوب باشم بخاطر شوهر بخاطر اینکه رابطه اش با برادرش خراب نشه ولی هربار ما با هم یه جاییم زنش یه چیزی برامون در میاره برادر شوهرمم میدونه دروغه ها ولی دیگه جاره نداره حالا من باید با همچین جاری ای چطوری رفتار کنم ؟بالاخره پیش میاد توی یه جمع باشیم وقتی میبینمش چطوری رفتار کنم؟ تا الان خیلی همش دوستانه و روخنده رفتار کردم و به بجه اش محبت کردم اما فایده نداشت تمام محبت هامو با بی مهری جواب میده کلا منو دشمن میبینه به شوهرم گفتم اخه من هیییچ گونه برخوردی به جز سلام علیک با این از اول نداشتم این چشه مثلا دانشگاه رفته ایم ما این رفتارای سطح فکر پایین چیه میگه اون روانیه خب با من چه که روانیه من باید چطور رفتار کنم که شوهرم چند سال دیگه منو مقصر جدایی از برادرش ندونه؟؟؟جاریم ادم خطرناکیه میترسم با بچم ضربه ای بزنه توهمی هست توهم توطئته داره ای خدا نمیدونم با همچین ادم سمی ای چیکار کنم خدا میدونه چقدر تلاش کردم دیدش رو نسبت به خودم عوض کنم اما نشد که نشد ارکاری کردم هر محبتی کردم فکر میکنه به دلایل بدی دارم بهش محبت میکنم در این حد