دلیل اینکه خواستگاری و نامزدی تو ی روز بود به این خاطر بود ک ما ۱۰ ماه با هم دوست بودیم فقط میخواستیم خانواده ها همو ببینن وگرنه همه چی بین خودمون تموم شده بود الان هر روز ک میگذره بیشتر پشیمون میشم حس میکنم نمیتونم وارد زندگی متاهلی بشم، از خانوادش بدم میاد خصوصا از خواهر دیوونش من خواهرشو دو بار دیدم دو بارم اوقات تلخی دراورده ، حس میکنم حالم خوب نیست کنارش
ای کاش دوست می موندیم
موندم چیکار کنم ؟ خیلی دلم میخواد همه چیو بهم بزنم از یه طرف میگم اگه پشیمون بشم چی ؟
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.