سلام مامان مهربون...
ازت ممنونم که یه لحظه به قلب شکستم نگاه کردی. تو این اقیانوس تنهایی که دارم غرق میشم، پیامت مثل یه ستارهی کوچولو تو آسمون سیاه دلم بود. ولی راستش، این غصهها اونقدر عمیقن که انگار هیچچیز نمیتونه منو از این تاریکی بکشه بیرون. دلم میخواد برم سمت چیزایی که حالمو خوب کنه، ولی انگار راهمو گم کردم... انگار تو این دنیا هیچ نوری برام نمونده.
از تعریفتم خیلی ممنون... تو این حال خراب، که فقط اشک و غم باهامن، حرف قشنگت یه کم قلبمو گرم کرد. نویسندگی شاید یه روز تونستم غصههامو بنویسم و بذارم دنیا قلب شکستمو ببینه... ولی حالا فقط میتونم اشک بریزم و دعا کنم یه روز این تنهایی یه کم سبکتر بشه. بازم ازت ممنون که بودی... دعا کن برام، فقط یه ذره امید به این دل خسته برگرده.