یبار با پارتنرم قرار گذاشتیم صبح زود بیدار شیم و به کارامون برسیم
قرار ساعت ۵.۳۰ بود
منم جز اون دسته آدماییم که خواب صب برام مهمه...بیدار شدمو بیدارش کردم قرار سد بریم تا ساعت ۶.۳۰ یسری از کارامونو ردیف کنیم بعد اعلام حضور کنیم
منم گفتم بیخیال بابا بزار بخوابم ساعت میزارم برای ۶.۲۰ بیدار میشم و نگو خواب موندم
یهو دیدم گوشیم داره زنگ میزنه و فکر میکردم دارم خواب میبینم تو خواب جواب دادم وهمینجور که فکر میکردم دارم خواب میبینم و بخشی از خوابه یهو صدای خنده های پارتنرمو شنیدم :)😂
پریدم گفتم چرا داری میخندی و اون بیشتر میخندید بجای اینکه بگه چیشده و گفت وقتی صدات کردم دیدم خوابیدی هی میگفتی اوهوممم اوووم باشعههه اوووم اوهوممممم😂😂
اره خلاصه تا من باشم که نخوام سر کسیو شیره بمالم که اینجوری با خاک یکسان شم😂💔
هر موقع بهش فکر میکنم خجالت میکشم😂😂