2777
2789

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

دیشب خوابم نمی‌برد اصلا حدود ساعت۲

رو تخت دراز کشیده بودم رو به سقف خیره بودم 

در حد چندثانیه چشمام بسته شد ولی بیدار بودم چون اصلا خوابم نمی‌برد

بعد ی حس سبکی خیلییی زیادی داشتم و وقتی به خودم اومدم دیدم بدن اصلیم روی تخته ولی من خودم حس میکردم یکم از تخت ارتفاع دارم البته ن خیلی

سمت چپ بدنم تکون نمی‌خورد ولی دست راستمو نگاه کردم دیدم روی تخته ولی یه هاله ی کمرنگ عین دستم داره میاد بالا 

اونجا بود ک حدس زدم چ اتفاقی داره میوفته و جدی داشتم اشهد میخوندم و تو دلم گفتم ینی زندگی منم اینجا تموم داره میشه؟از مرگ نمیترسیدم ولی اون لحظه خیلی ترس داشتم و هزارتا خاطره یهو تو سرم میومد و از جلو چشمام رد میشد

و جالب تر و ترسناک تر از همه این بود اتاق من تاریکه تاریک بود و لامپ خاموش و در بسته بود ولی من میتونستم بدنمو ببینم

واقعا گیج شدم

و اون لحظه هم نمیتونستم حرف بزنم کسیو صدا کنم انکار قدرت تکلم نداشتم و هر لحظه خداروصدا میزدم


بعد از اون و تحمل اون فشار ک یچیزی از توی بدنت داره میره بیرون و لرزش کل بدنم انقدر سعي کردم چشمامو باز نگه دارم جوری ک پلکان میلرزید تا باز باشن ولی نشد بسته شد چشمام و حس سبکی هی بیشتر می‌شد و من پذیرفتم ک تموم شده همچی

ولی یهو بعد چند ثانیه اون ب اصطلاح روح ک نصفه خارج شده بود از بدنم برگشت و تونستم خودمو تکون بدم و دیگ توی اتاق نموندم زدم بیرون 

من تا صب خواب به چشمم نیومد از ترس ک دوباره این اتفاق بیوفته برام

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز