2777
2789
عنوان

من چرا انقدر بدبخت شدم

160 بازدید | 19 پست

خدایا خودت جواب دل شکستمو بده دارم تاوان کدوم گناهمو پس میدم مگه نمیگن مهربونی💔

من گناه کردم یکی از بنده هاتو خالصانه خواستم ازت؟؟

چرا باید انقدر بدبخت میشدم که واسه خاطر یه آدم باید میشستم گریه میکردم مادرمو محرم راز دلم بدونم و پیش اون خودمو خالی کنم تا حداقل اون ارومم کنه بعد اونم برداره بهم بگه تو واسه خاطرش گریه کردی و... چرا باید بزنه ت سرم مگه دست خودم بود

از خودم بدم میاااااااااد

چرا باید بخاطر اون من حرف بشنوم

حقیر و ذلیل بشم مادرم برداره بزنه ت سرم که انقدر بدبخت شدم واسه یه پسر گریه کردم

خدایااااا من اونو ازت خواستم باشه ندادیش بهم پس نذار حرف بشنوم نذار غرورم از این بیشتر له شه💔

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

مگر قراره ما هرچی دلمون میخواد خدا بمون بده

شاید اون جیز صلاح و خیر ما نباشه 

شما اگر یه بچه کوچیک چاقو بخواد و هی گریه کنه، به دستش میدید، بقینن خیر

پس بهتره به خدای الرحمن الراحمین، حسن ظن داشته باشیم

غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد
چرا نمیبینه منو🥲💔کم گریه کردم؟ کم التماسش کردم؟ کم خوار و ذلیل شدم

گفتم عزیزم قرار نیست ما هرچی میگیم خدا بگه چشم

جاها که نباید برعمس بشه

خدا خالقه و ما مخلوق، یقینا خیر مارو میخواد

غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد
چرا خوار و ذلیلم کرده


خوب گلم خودتون گردید نه خدا

بعد حالا مادرتون یه کاری کرد دیگه این همه خوار و ذلیل نداره

از روی محبت بوده به دل نگیر

غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد
خوب گلم خودتون گردید نه خدابعد حالا مادرتون یه کاری کرد دیگه این همه خوار و ذلیل ندارهاز روی محبت بو ...

نه من مادرمو محرم راز دلم دونستم ولی اونم این موضوع و زد ت سرم دلم از این شکسته که سر هیچی انقدر شکستم

نه من مادرمو محرم راز دلم دونستم ولی اونم این موضوع و زد ت سرم دلم از این شکسته که سر هیچی انقدر شکس ...

گفتم که مادرتون از روی محبت کرده و از شما انتظار نداشته

شما به دل نگیر

غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد

وأي منم سر اكسم أز ماكانك ي چك خوردم چون نميذاشتن بهش پيام بدم و گوشيمو گرفتن من همش يواشكي پيام ميدادم تون روزم موقع ايم زنگ زده بودم منو ديد و ي چك خوردم يادم نميره براي اولين بار 😅آنقدر خار و ذليل شدم جلو خانوادم ك نگو 

بعد پسره چجور باشه خوبه؟ك من خودمو ميكشتم واسش ميگفتم يا اون يا هيچكس😂فكرميكردم عاشقم و وفادار بايد باشم پسره هوا بود هزار تا دوست دختر داشت قايمكي و من نميدونستم مشروب خور ك بود ميدونستم اما قرص و اينا رو بعدن بهم گفتن چون مال شهر ما نبرد نميدونستم حتي با متأهل ها هم آره…خلاصه تند خو تنوع طلب أز اينا ك فقط پلنگ پسند ميكنن خواست خدا بود ك منصرف شدم ب زور خانوادع و بعد فهميهم چ تصميم درستي گرفتم چقد خدا بهم رحم كرد ك زنش نشدم 

اينا رو بهت گفتم ك بدوني منم ي روزي تو شرايط تو بودم حتي تا چند مدت تو سري خوردم هي بهم سركوب زدن اماً اون روزام گذشت حكمت خدا ديگ چيزيع از رحمتش هيچ وقت نا اميد نشو وقتي اونو آزم ازم گرفت من ب خدا نزديكتر شدم چون با هيچكس بجز خدا نميتونستم درد و دل كنم اونم برام جبران كرد الآن دو سال گذشته و خداروشكر ميكنم بابت چيزاي بهاري ك بهم داده❤️🥹

گفتم که مادرتون از روی محبت کرده و از شما انتظار نداشتهشما به دل نگیر

ولی به نظر من این محبت نیست منم گناهی نکردم که از من انتظار داشته باشه یا نه

وقتی یه نفر ت این شرایط قرار داره دلش شکسته از همه چی و همه جا یه مادر باید دل فرزندشو آروم کنه نه اینکه باعث اون بشر بیشتر احساس ذلت بهش دست بده

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز