سوار تاکسی شدم
دو تا خانوم که حدودا هم سن و سال خودم بودن کنارم نشستن
ماشین پراید بود عقبش خیلی کوچیک و تنگ بود
خودم رو اینقدر کوچیک کرده بودم چسبونده بودم به در از گرما داشتم هلاک میشدم
از سر و صورتم همینجوری عرق میریخت
اصلا غیر قابل تحمل بود
بعد از یه ربع بیست دقیقه که رسیدیم به مقصد موقع پیاده شدن چقدر ازم تشکر کردن
خودم تعجب کردم