دلم میخواد طلاق بگیرم

اره بخدا

عکس دختر چادری نشونم میدادن میگفتن به به چ دختر خوبیه این

خواهرش حتی باهام حرف نمیزد یبارم ک زد گف ما ازین دخترا نمیخایم

گفتم اوگی خانوادش بد خودش خوب

خودشم ی مدت بعد گف عه سکه گرونه نمیتونم پسش بدم همون یدونشم نمیتونم پس یک سکه مهرت میکنم 😂

گفتم سیک تیر بابا😂

فکر کردین چه .. خاصی هستین حالا ؟

بسپار به خدا

خدا هم شانی بهشون نشون بده که یادشون نره ظلمایی که ب تو کردن

ولی عزیزم همسرت باید هواتو داشته باشه 

اونو بپزون

مادرشوهر رو که بیخیال پولدار و بی پولش خیری نداره

اما درمورد مشکل بچه ننه بودن من خودم تجربه ندارم خیلی تو سایت دیدم شوهرشون تغییر کرده و فکر میکنم این مشکل هم کسایی که تجربه کردن حتی خیلی بهتر از مشاور میتونن کمک کنن تاپیک بزن و کمک بگیر 

بازم اگه یکی اومد گفت هیچکارش نمیشه کرد ناامید نشو 

ببچه ننه رو باید به خانوادش احترام بزاری اول خیالش راحت بشه که تو دشمنش نیستی خودش هم باید کاری کنی به تو وابسته تر بشه از خانوادش

همسرم بچه ننه به تمام معناحسرت یه عروسی درست به دلم موندنه خریدعقدداشتم نه نامزدی عروسی هم هرچی خودشون خواستن ارزونترین چیزاچون سنم کم بودبلدنبودم چجورازحقم دفاع کنم چندسال اززندگیم به غصه خوردن گذشت دیدم اینجوربدترین ظلم رودرحق خودم میکنم گفتم باشه گذشته برنمیگرده آیندمومیسازم طولانی میشه گفتن کارایی که کردن تفاوتهایی که دیدم اولین قدم که برداشتم گفتم خدایا واگذارشون میکنم به خودت حقموبگیرخداروشکرالان پشیمون نیستم ازاینکه صبرکردم واسه زندگیم خیلیاحسرت زندگیمومیخورن همون خواهرشوهراومادرشوهری که این همه عذابم دادن میدونن همسرم بدون اجازه ی من نگاهشونم نمیکنه اولین تغییربایدازسمت خودت باشه آرامش روواسه خودت ایجادکن حتی شده باتلقین کم کم همسرت بااعتمادبنفست وآرامشت حساس نبودنت به سمتت کشیده میشه 

اصلالازم نیست ازخودت بگذری به خاطرخانوادش احترام به جاش خوبه این کارایی که شماانجام میدی ببخشیدهمسرت بیشتربهشون سواری میده شماازبدی خانوادش پیش همسرتون نگین تایه مدت کم کم گوش زدکن ازبدیاشون ازتفاوتاشون بعدش زودبحث روبکش به رویاهایی که دوست داری دونفره برین احساس خوبی که ازمردبودن همسرت میگیری بایدنقاط ضعف همسرتوپیداکنی نوشتن سخته کاش پیشم بودی باحرف زدن میگفتم بانوشتن ۳روزطول میکشه 

قربونت عزیزم کافیه خودت بخوای بهت قول میدم میتونی به آرامش برسی شما شروع کن به فراموش کردن گذشته وشادباش درسته قبول دارم سخته ولی شدنیه خدایی نکرده طلاق بگیری زندگیت بدترمیشه مطمعن باش بمون صبر داشته باش زندگیتوبسازهمسرت اومدخونه جوری به خودت برس وشادباش که انگارباراولیه که داری میبینیش پرانرژی باش بدیاشوازیادت ببر شده اولاش واسه یه ساعت کم کم یادمیگیری من تونستم بدون شک توهم میتونی

این کاروباخودت نکن ظلمی که خودت درحال خودت میکنی هزاربرابربدترازکارایه اوناست که درحقت کردن من حتی روزعروسیموزهرم کردن پاشوواسه چندلحظه همه چیز فراموش کن ازاول شروع کن ببین چه حسی داره 

بازم سعی کن زندگی خودت رو با دیگران مقایسه نکنی...

برای من بدترش پیش اومده بازم خودم رو کنترل کردم و سعی کردم صبور باشم...

تو خانواده شوهرت هستن من مادر خودم بین من و زنداداشم چقدر تفاوت گذاشت و چه هزینه های سنگینی برای اون انجام داد برای من نه...

تازه برای من همون هم که انجام داد چقدر اذیت کرد و ...

چاره ای هم نیست...

باید صبور بود...

دنیا که به میل ما پیش نمیره...

به نظرم چون بچه نداری و تنها هستی زیاد فکر و خیال می‌کنی و اذیت میشی ...

باید ذهن ات رو مشغول کنی...

کتاب بخون کتاب های مفید...

خودت رو مشغول کن با کارهای مفید اگر هنری بلدی اونو انجام بده مثلا نقاشی یا خیاطی یا شیرینی پزی یا...